اضمحلال
اضمحلال
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

من از تمام سرزمین های شمالی و جنوبیم

آه ای انسان مهجور ، ای رمنده از آرامش در تو هیچ اصالتی وجود ندارد.
آنگاه که می پرسی اصالتا اهل کجایی؟ من کل جنگ ها، کوچ ها، بیماری ها، مردگان و زندگان، من کل دردهای خاندان بزرگ پدری و مادریم را باید به یاد بیاورم و انتخاب بکنم پس از کدامین سکونت، پس از کدامین نوشیدن از چشمه آب، پس از کدامین آرزو برای رسیدن به آرامش، پس از کدامین به لنگر انداخته شدن ،پس از کدامین ریشه دواندن خودم را به رسمیت بشناسم.
تو چه میدانی از هجر از هجرت از دل کندن از ندیدن اجدادت و گذر از کوهستان ها برای زنده ماندن.
تو چه میدانی ریشه دواندن در سرزمینی که در آن جنگجویی بودی که اسیر شدی و به خاک نشستی. چه میدانی از میدان جنگ، چه میدانی از اسیری چه میدانی از دلتنگی برای گرفتن پیاله ای آب از مادرت که خواهرت از آن چشمه که معشوقه ات آنجا اشک ها ریخته، آورده باشد.

تو چه میدانی از بیماری از مرگ از گریختن از سرزمینی که عزیزانت در آن به خاک افتادند . تو چه میدانی آواره شدن، آوار شدن در سرزمینی دیگر و زنده ماندن و ریشه زدن پس از آن همه مرگ را.
تو چه میدانی از سیل از زلزله از ویرانی از دوباره بیرون کشیدنت از دل خاک و بردنت به سرزمین دیگر را و بو نکردن دوباره خاک باران خورده آن باغچه کوچک را.
تو چه میدانی ریشه زدن در سرزمینی دیگر را وقتی نیمی از ریشه هایت هزاران کیلومتر دورتر در خاک آرمیده باشند.

من از کدامین خاطره با تو سخن بگویم؟
من از کدام قسمت ماجرا برای تو بگویم؟ از لالایی کدام مادربزرگم برای داغ سنگین دوری از وطنش از کدام پدربزرگم و خستگی راهش برایت بگویم؟؟؟
اصالتم انسانیت است که هزاران سال سعی کردند آن را از ما بگیرند.

حالا تو برایم بگو که از کدام سرزمینی؟

اصالتسرزمیننژاداصل و نسب
اضمحلال به معنای از هم پاشیدن . نیست شدن و نابود شدن . رفتن . ناپدید شدن . برافتادن . برافتادگی . فنا و نیستی ... همچو زندگیم که به سان نیست و نابودی و رفتن و نماندن است .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید