Fatima Asadimanesh
Fatima Asadimanesh
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

آی ننه سکینه

یه قصه با هم بخونیم:

"یه دختری بوده که مامانش یروز بهش میگه برو بالای پشت بوم و عرق بیدمشک بیار. دخترِ وقتی میره بالای پشت بوم، میبینه که ای داد بیداد! پشت بوم خونشون که حفاظ نداره. پیش خودش فکر میکنه اگه من بزرگ بشم، ازدواج کنم، دختر دار بشم، اسمشو بذارم سکینه، به دخترم بگم بره از پشت بوم عرق بیدمشک بیاره، بیاد این بالا، بره لبه پشت بوم و بعد پاش لیز بخوره بیفته پایین و بمیره چی!، وای ی ی ی چی میشه؟! ... و میزنه زیر گریه و بلند بلند میگه: آی ننه سکینه ... آی ننه سکینه ... "

تا حالا چند بار واست پیش اومده که ایده جدیدی به ذهنت رسیده، کار جدیدی خواستی شروع کنی یا تصمیمی خواستی بگیری و هر بار همون اوایل مسیر و درست قبل از اینکه قدم های جدیتو به سمت اون تغییر برداری، ذهنت از غصه پایان تلخی که ساخته حسابی شلوغش کرده، شیون راه انداخته و پشیمونت کرده؟!؟

گاهی اوقات کمال گرایی ما ترس از شکست چیزی که هنوز رخ نداده رو به قدری واسمون بزرگ می کنه که حتی جرات نمی کنیم امتحانش کنیم. جلسه پایانی تأملات پاییز 99 {1} با موضوع "شکست" بود. واسه این جلسه هر کدوم از ما یه تمرین عجیب و چالشی داشتیم که باید حتماً انجامش می دادیم و اونم "پروژه شکست" بود. قرار بود علیرغم تلاش کافی ای که واسه پروژه تعریف شده می کنیم اما حتماً شکست بخوریم! :-) {2} هرچند با توجه به هدف نهایی این پروژه، مواجه شدن با شکست، ترسناک نبود اما تمرین خوبی بود واسه وقتایی که در ناخودآگاهم سکینه ای شیون سر داده، نترسم و قدمی بر دارم.

مهمان این جلسه خانم "فرزانه قدس" عزیز بود که قصه خیلی تاثیر گذار سکینه رو واسمون تعریف کرد و واسه من تبدیل به یه تلنگر و درس بزرگ شد. در ادامه هم راهکارهایی رو با ما به اشتراک گذاشتن که در نهایت بتونیم با شکست بهتر کنار بیایم و بهتر بپذیریمش.

- اینکه خیلی مهمه که آدم هایی رو اطرافمون داشته باشیم که جزء همه نیستن و دائم بهمون نمی گن نمیشه، نمی تونی و ... . این آدم ها یک "گروه حمایتی کوچک" اما ارزشمند و قابل اعتماد هستن که حضورشون دلت رو قرص می کنه و کمک می کنه قدم برداری.

- اینکه "سوگواری برای شکست های دردناک و عمیق" مساله مهمیه. باید تلاش کنیم راهشو واسه خودمون پیدا کنیم و آروم آروم خودمون رو تسلی بدیم. این راهکار مخصوصاً اونجایی خیلی به کارمون میاد که همه توان و تلاشمون رو واسه "شدنی" بکار بردیم و در نهایت "نشده".

- اینکه بعد از هر شکست، جواب سه سوال "کجا رو اشتباه کردم؟"، "از این تجربه چی یاد گرفتم؟" و "دفعه بعد چجوری می تونم بهتر عمل کنم؟" کمک می کنه علاوه بر پذیرش اون شکست، آماده بشیم که قدم های بعدی رو برداریم.

- و در نهایت استفاده از تکنیک "Start Fast, Fail Fast" به ما کمک می کنه تا سریع تر قدم برداریم و شروع کنیم و اگر دیدیم مسیر انتخابی مسیر ما نیست، با "ترس از شکست" راحت تر کنار بیایم تا شکست رو بهتر بپذیریم.

خیلی وقت ها تجربه شکست های گذشته که در ذهن ما مونده، باعث می شه برای تجربه های جدید هم، فکر کنیم راهی رو قبلاً رفتیم و نتیجه نمی گیریم. در واقع ذهن ما بدون داشتن اطلاعات کافی شروع می کنه به این افکار منفی رو ساختن و اینجاست که ترسی در ذهن ما از حافظه تاریخیمون نسبت به تجربه های گذشته (شکست های قبلی) شکل گرفته و تلاش می کنه ما رو از آسیب های احتمالی حفاظت کنه. حالا اگر این چاشنی ترس خیلی زیاد باشه کلاً مانع از اقدام کردن ما می شه. {3}

امیدوارم شکست هاتون رو به عنوان تجربه های ارزشمند بدونید و کوچک ترین قدم هاتون به سمت تغییرات جدید رو راحت تر بردارید.


{1} تأملات پاییز 99 توسط محمد نجفی، بنیان‌گذار بیست تا سی شکل گرفت که تا پایان پاییز، با تعدادی از بیست تا سی ساله‌های انتخاب شده، هر هفته موضوع مشخصی مورد بحث و گفتگو قرار می‌گرفت.

{2} اگر واستون جالبه از پروژه شکست من بدونید، در یادداشت "شکست" سارا، بهش اشاره شده.

{3} دیدار (اینترنتی) سوم وقتی برای خویش با موضوع «چرا برای کاری که برایم مهمه، قدمی برنمی‌دارم؟»



شکستترس از شکستکمال گراییتجربه شکست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید