ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه سادات میریان
فاطمه سادات میریان
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

من با یک خرس زندگی می‌کنم!


در دنیای پر از سرعت و اطلاعاتِ امروز، اگر کمی آگاهانه‌تر به دور و بر خود نگاه کنیم، می‌بینیم که زندگیِ ما به ناچار در هم‌زیستی با موجوداتی می‌گذرد که من آن‌ها را «خرس» می‌نامم. آن‌ها مثل ما می‌خوابند، غذا می‌خورند، اطلاعات وارد مغزشان می‌کنند اما این تمامِ کاری‌ست که از آن‌ها بر‌می‌آید. اگر ازشان بپرسی امروز هوا چه رنگ است، بی‌شک بدون درنگ می‌گویند خاکستری. در دنیای این موجودات رنگ و روح معنایی ندارد. تنها چیزی که زندگی‌شان را به چرخش می‌اندازد، اندوختن چیزی به نام پول است. آن‌ها آنقدر «خرس» هستند که حتی نمی‌دانند بعد از اندوختن پول چه استفاده‌ای می‌توانند از آن بکنند. اگر شما هم با خرس‌ها در تعاملید، اولین پیشنهاد ما برای شما فرار کردن است!

خرس‌ها عاطفه نمی‌دانند چیست. پای حرف دلتان نمی‌شینند، گوش دادن را بلد نیستند و در اینجا کمی به «خرها» نیز شباهت پیدا می‌کنند. آن‌ها بلد نیستند رنگِ غم را از عمقِ چشمانِ شما بیابند‌ چون برای آن‌ها همه‌چیز فقط و فقط یک رنگ دارد، آن هم خاکستری.

آن‌ها از هندوانه‌ی خنک در گرمای تابستان و چای داغ در سرمای زمستان لذت نمی‌برند. اگر از آن‌ها بپرسی آخرین بار که از چیزی بسیار خوشحال یا بسیار غمگین شدی کی بوده؟ شانه‌ای بالا می‌اندازند و می‌گویند نمی‌دانم! گویی حتی فکر کردن هم بلد نیستند.

کمی که عقب‌تر برویم می‌بینیم، جایی که زندگی می‌کنیم، هوایی که در آن نفس می‌کشیم و به طرز عجیبی همه‌چیز با حال و احوالات خرس‌ها جور در می‌آید. اصلاً انگار در روی زمین راحت‌ترین کار این است که خرس باشی!

در اینجا می‌توانیم کمی به خرس‌ها حق بدهیم که خرس بمانند. چون تغییرْ همیشه جانِ مضاعفی می‌خواهد.

در روی زمین خرس‌ها روز به روز فربه‌تر و بزرگ‌تر می‌شوند و ریاستِ خیلی‌جاها به عهده‌ی آن‌هاست.

ما با آن‌ها زندگی می‌کنیم ولی بیایید عهد ببندیم که روزی ما به یک خرس تبدیل نشویم!

انسانکره ی زمیننظام سرمایه داریمعنای زندگیفلسفه
دانش‌آموخته‌ی حقوق و فلسفه، علاقه‌مند به تولید محتوا.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید