ویرگول
ورودثبت نام
fateme yaghoubi
fateme yaghoubi
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

با خودت مهربون نیستی...

هیچ‌کس به اندازه‌ی خودم، با خودم دشمنی ندارد.
سخت‌گیر‌ترین و بدخلق‌ترین و بی‌ عاطفه‌ترین و ریزبین‌ترین آدم، نسبت به خودم، خودم هستم.
اصلا هر غمی و زحمتی و حالِ بدی که تحمل می‌کنم، مسبب‌اش‌خودم هستم.

الهی که گند بزنند این خود کمتربینی را، سخت‌گیری بیش از حد و سرزنش کردن را.
باید یقه‌ی خودِ سخت‌گیرم را بگیرم، به دیوار بچسبانم، چند‌ عدد سیلیِ داغ و‌آبدار و ملس نثارش کنم، ببرم پرتش کنم گوشه‌ای، در را به رویش ببندم تا از تنهایی ناله کند و‌همان‌جا، جان به جان آفرین تسلیم کند.

اگر تمامِ جهان هستی و تمام موجوداتِ در آن، مرا تحسین کنند یا تشویق به کاری‌ کنند، این شخصیت دومِ سختگیر و لجوج و عیب‌بین‌ام، شروع به حرافی می‌کند و مغزم را به خرابه‌ای تبدیل می‌کند که در آن آوارِ فکرهای مسمومم را حس می‌کنم و از این حجم خود زنی، باور کن من هم آواره‌ام.

روش‌های جدیدی را در پیش گرفته‌ام؛
خود را سرگرم کتاب‌های مفید کردم تا در کلمات مفید و‌مثبت، غرق شوم. غرق شدن در کلمات و‌‌ دنیای کتاب‌ها بهتر از مدام جنگیدن با کمال‌گرایی و شخصیتِ‌ دومِ منفورم هست.
مشغول به آموختن مهارت‌های جدیدی هستم تا به دنیای جدید کسب و‌کارم وارد بشوم و‌ هم اطلاعات خود را افزایش دهم.‌ آموختن و یادگرفتن و رفتن به دنیای کتاب‌ها، تا حدی دستم را گرفته‌اند و یاری‌ام می‌دهند.

جهان که منتظر من نمی‌ماند تا من خودم را جمع وجور کنم و با خودم به صلح برسم؛ می‌تازد و‌ من هم باید بتازم. حال اگر ذهنِ مسمومِ کمال‌گرای حرّاف من، عادت به هذیان‌گویی دارد، من تحمل ندارم.‌ به جنگ ادامه می‌دهم. همچون فرماندهانِ قدرتمندِ جنگ،پایانِ مماشات را اعلام کردم و قرار است، ذهنِ مثبت‌گرا و خوش‌گو و آرام و عمل‌گرای خودم را تقویت کنم و دستِ‌‌دوستی را بیشتر از قبل، به سویش دراز کنم و به ذهنِ حرافِ خود کم‌بینم، بی محلی کنم تا راهش را بگیرد و برود.

باور کن زندگی آنقدر نوسان دارد و آنقدر‌ ما را به بازی می‌گیرد و دهن کجی می‌کند که آسیب رساندن به خودمان، نمونه‌ی بی رحمیِ ناجوان‌مردانه‌ای است که کلمات قادر به تعریف‌اش نیستند.

راستی؛ همین که ذهن مشوش خودم را به صفحه سفید مقابلم آوردم و نوشتم و هم‌اکنون در‌حال خواندن آن هستید، یعنی شخصیت دومِ منفورم را نادیده گرفتم و دلم را به دریا زدم و ذهنِ خوش گوی خودم را بغل کردم و بوسیدم.

در آغوش بگیر‌ خودت را.تنها خودَت برای خودت می‌مانی. باور کن.

یعقوبی- بهمن ۱۴۰۱

دلنوشته کوتاهکمال‌گراییمهربانی با خودماننشخوار ذهنیصلح درونی
فارغ التحصیل رشته مدیریت.می‌نویسم از همه‌چیز و‌ همه‌کس.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید