Leila.F
Leila.F
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

فندک سرخابی رنگ

نشسته ام روی صندلی و منتظرم وقت مشاوره ام بشود . یکدفعه درب باز می شه و یه پسر مضطرب و به همراه مشاورم بیرون می آید و جلوی پذیرش می ایستد . به لباس پوشیدن و طرز حرف زدنش که نگاه می کنم بنظر نمی آید که حتی به وجود مشاور اعتقادی داشته باشه چه برسه که توی مرکز مشاوره بیاید ! پسر با حالتی که من رو یاد فیلم ها می اندازه با صدایی بم و لاتی می گوید: شما فقط به زن من نگیید اینجا بودم! اصلا زنگ هم نزنید، می گم پسرخاله اش بیارتش!

مشاورم رو می بینم بلند می شم و احوالپرسی می کنم و میرم داخل اتاق . عاشق اون مبلِ نرمِ مخملِ یشمی رنگ توی اتاق هستم ،که با رنگ دیوار یشمی یه هارمونی دلچسبی داره. وقتی مشاورم از حالم می پرسه بهش ازحس ناامیدی این روزا می گم، از حال بد، از همش دوییدن ها ، از همش نرسیدن ها و در انتها می گم به قول قدیمی ها دخل و خرجم با هم جور در نمی آید!

جالبه باز هم مـثل قدیمی ها ! دیشب داشتم تلفنی با کارفرما پروژه ام صحبت می کردم ، توی دو هفته قطعی نت و عدم ارتباط، یه نفر دیگه پروژه من رو بُر زده بود . خیلی حرف زدیم دقیقا در دقیقه 105 ام مکالمه گفت که ببینید؛ این مهندس آشناست ،تازه ازدواج کرده، خرج زندگی باهاشه، من توی معذوریت گیر کردم خسارت شما را می دهم و ... ! نشد ! هرچقدر زور زدم نتونستم بگم که مگه داشتن مسیولیت اقتصادی یه زندگی به جنسیت ! کارفرما هم قدیمی بود!

حتی وقتی دوست دختر مدیر با افتخار داشت در مورد جزییات رابطه اش می گفت که حدود مالکیتش رو مشخص کند، با دیدن قیافه متعجب من گفت که بنظر منم قدیمی ام!

نشستم روی کاناپه خونه و ناراحت به جلوم خیره شدم. به پروژه ای که از دست دادم فکر می کنم و به لیست هزینه هام . برای اینکه کمی حالم بهتر بشه بلند می شم که شمع روی میز رو روشن کنم .یادم می افته موقع برگشتن به خونه یه فندک خریدم . از این استوانه ای شکل ها ، رنگش سرخابی و نقش های هندسی زرد وسبز رنگ داره. چند وقت پیش، وقتی خواستم شمع های تولد دوستم رو روشن کنم، دیدم بلد نیستم فندک رو روشن کنم ! یکبار، دوبار، سه بار می کشم، پوست انگشت شصتم ذوق ذوق می کنه و فندک روشن نمی شه . می اندازمش روی میز و قوطی کبریت میارم . بوی خوب گوگرد توی فضا می پیچه و شعله های شمع جلوی چشمهایم می رقصند .

مرکز مشاورهقطعی اینترنتقدیمیگرونیدوست دختر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید