کم کم دارم آرام میگیرم. شاید اگر کَمَکی بخت یار بود، میتوانستم بگویم به آرامشی فرای تصور با محیط رسیدهام. با این حال این روزها آرامم. تقریبا وضعیتی دارم که شاید دو سال قبل اگر میخواستم خوشبینانه به آینده نگاه کنم، تصورش میکردم.
اما مملکت شاید میتوانست بهتر باشد، شاید اگر ترامپ انتخاب نمیشد و یا در برجام میماند، اوضاع مقداری سامان میگرفت ولیکن نشد و حال باید حرفی زده یا راهبردی چیده شود برای شکستن این بنبست. به هرحال زندگی 80 میلیون ایرانی بند است به همین چیزها، باید تدبیری نو اندیشه شود. اروپا که اینگار قرار نیست دردی را دوا کند و شاید اصلا توانش را هم نداشته باشد. طبیعتا درد و رنج ما، برای ترامپ و رفقا هم اهمیت ندارد، میماند همین هیئت حاکمهی خودمان که باید تدبیری بیندیشند و راهی بگشایند؛ به هرحال هر روزِ زندگی مردم ارزش دارد و نمیشود تا ابد وعدهی بهشت داد و انتظار داشت که مردم مقاومت کنند تا بهشت آرزوها یکباره از پس ابر خودنمایی کند. باید در نظر گرفت که عمر است که میگذرد؛ هرچه است نباید امید مردم را کشت، باید راهی گشود و کاری کرد؛ کاری که به غرور ملی آسیب نزند و رونقی به زندگی مردم آورد.
این یک سال فرصت تا انتخابات آمریکا، به جای تاکتیک مقاومت شاید سیاست مذاکره بهتر جواب دهد چون اگر ترامپ رای بیاورد، شاید دیگر فضا اینگونه نباشد. از سوی دیگر ایران تا همین پارسال به صورت جدی و تا حد بحران درگیر مسئلهی آب و خشکسالی بود و هرچند که امسال به لطف خدا مسئله تا حد زیادی کمرنگشده است ولی هیچ بعید نیست سال آینده، آن بحرانهای سال قبل مشتعل شوند و در آن فضا، دست حاکمیت برای پیشبرد هر هدفی به مراتب سختتر خواهد بود؛ لذا کنون که دولت آمریکا، دلِ بیگدار به آب زدن ندارد و هر روز دعوت به مذاکره میکند و از طرفی مسئلهی آب موقتا کمرنگ شده است، شاید بهترین فرصت باشد برای گشودن راهی و روشن کردن شعلهی امید در دل ملت.