مهم است که بین چیستی یک احساس و چه احساسی تمایز قائل شویم. در حالی که این دو به هم مرتبط هستند، تفاوت بزرگتر از آن چیزی است که ممکن است تصور کنید. این قطعاً چیزی است که وقتی تحقیقاتم را شروع کردم، من را شگفت زده کرد.
احساسات به عنوان پاسخ های "سطح پایین" در نظر گرفته می شوند. آنها ابتدا در نواحی زیر قشری مغز مانند آمیگدال و قشر پیش پیشانی شکمی رخ می دهند. این نواحی مسئول تولید واکنش های بیوشیمیایی هستند که تأثیر مستقیمی بر وضعیت فیزیکی شما دارند.
همه ما از سنین پایین احساسات را تجربه می کنیم. وقتی بزرگسالانی که سعی می کنند در دنیای اغلب آشفته زندگی مدرن حرکت کنند، دامنه احساساتی که در یک روز تجربه می کنیم می تواند به طور چشمگیری تغییر کند.
توانایی ما برای احساس کردن و پاسخ دادن به احساساتمان اغلب بدیهی تلقی می شود.
ممکن است فکر کنیم فقط کسانی که بیماریها و اختلالاتی دارند این هیجانات را تجربه میکنند اما اینگونه نیست و اتفاقاً همین باور، نسبت به هیجانات ناخوشایند، باعث میشود که شما وجود چنین هیجاناتی را در خودتان یا دیگران تایید نکنید چون به آنها برچسب بیماری روانی میزنید و فکر میکنید این احساسات، بد هستند و نباید وجود داشته باشند و احساساتی دیگر مثل شادی، امید و... خوب هستند و باید به هر قیمتی، زیاد تکرار شوند!
بنابراین اینکه ما وقتی غمگین هستیم سعی کنیم هر طوری شده این احساس را با احساس شادی عوض کنیم؛ ممکن است باعث شود که ما غم یا افکار ناراحت کننده خود را سرکوب کنیم تا به شادی برسیم. این رفتارهای کنترلی و اجتنابی، ممکن است موقتی نتیجه بدهند؛ اما در نهایت، غم ما را شدیدتر خواهند کرد... اما اگر این هیجانات را به عنوان جزیی از تجربه زندگی و برای تمام انسانها بپذیریم؛ دیگر از آنها اجتناب نمیکنیم و میدانیم که سختترین هیجانات نیز خواهند گذشت. اینطور نبوده است؟!
هیجانات ناخوشایند، بخشی از وجود انسانی ما هستند و در مسیر ارزشها، انتظارات و نیازهایی که برای ما اهمیت دارند؛ پدید میآیند. در طول تکامل، از ما محافظت کردهاند و در برابر خطرهایی، به ما هشدار دادهاند. هیجانات، خودِ ما یا صفات ما نیستند که مثلا بگوییم: من افسرده هستم! من غمگین یا خشمگین هستم! بلکه بهتر است به زمینهای که باعث شده است این احساسات در ما به وجود بیاید توجه کنیم. مثلا بگوییم چون به من توهین شده است؛ من احساس خشم دارم!
البته منظور من، این نیست که ما هیچ تاثیری در هیجانات خود نداریم و هیچ مسئولیتی در این مورد نپذیریم؛ بلکه منظور من این است که برخی موقعیتها، یا ممکن است خودشان، محرک هیجانات ناخودآگاه ما شوند و یا اینکه ارزیابی و تفسیری که ما از آن موقعیتها میکنیم؛ در تولید یا تشدید هیجانات ما نقش داشته باشد؛ حتی در تشدید هیجاناتی که ناخودآگاه و قبل از ارزیابی ما، به وجود آمدهاند. پس این چرخه احساس و فکر، به هم وابستهاند.
بنابراین باورهایی که شما نسبت به هیجانات خود دارید؛ (در مورد طول مدت هیجانات، قابل کنترل بودن آنها، میزان تحمل خودتان در برابر آنها، میزان پذیرش شما در برابر ابهام، تردید و عدم قطعیت شرایط و...) نقش بسیار مهمی دارند که هیجانات را چگونه و با چه شدت و مدتی، تجربه کنید.
بیشتر بخوانید: مشاوره خیانت آنلاین
منبع:
psychology.avije.org
positivepsychology.com