در میان دشتی فراخ که توسط کوه هایی محصور شده بود به پاسارگاد رسیدیم، مقبره کوروش کبیر در میان این دشت خودنمایی می کرد. در حال مرمت بود و گوشه ای از آن را پرده کشیده بودند، چه دردهایی را این بنا تحمل کرده و این اندک فقط گوشه ای از آن را تسکین می دهد.
مسافتی حدود دو کیلومتر را با ماشین در جاده ای که خودش هم باستانی بود طی کردیم تا به بخش های دیگر این شهر که اولین پایتخت هخامنشیان بود برسیم. کاخ دروازه، پل، کاخ بارعام، کاخ اختصاصی کوروش، کوشک ها، آرامگاه کمبوجیه و ساختارهای دفاعی تل تخت مکان هایی بود که از دیدنشان در بهت فرو رفتیم. همین آثار اندکی که به جای مانده نشان از ابهت این شهر دارد، ویرانه هایش این قدر باشکوه است در زمان آبادی چگونه بوده است؟
در بالای «تل تخت» تمامی محوطه باستانی قابل مشاهده است، خود را به جای یک سرباز هخامنشی تصور کردم که در حال پاس دادن بود، چه حس غروری داشت تماشای این شهر عظیم با کاخ ها و ساختمان های سر به فلک کشیده اش، کل این شهر در باغی بسیار بزرگ بوده که امروزه چیزی از آن برجای نمانده است. این چشم انداز واقعاً افتخار آفرین بوده است.
کوروش بخواب، بخواب و نبین که چه بر سر مردمانت آمده، بعد از تو در تاریخ بسیار مورد حمله و تاراج اقوام بیگانه قرار گرفته ایم و بزرگی نداشتیم که پناه ما باشد.