فرامرز انتظاری
فرامرز انتظاری
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

سفرنامه، بخش نهم، زاگرس

از زمانی که چشم گشوده ام در دامان البرز زیسته ام و هر روز کوه های سربه فلک کشیده اش مقابل چشمانم هستند، در زمانی که در روستا تدریس داشتم، شانزده سال در دل این رشته کوه عظیم و در مرز البرز خشک و مرطوب می بودم و تا جایی که توان داشتم درونش به کنکاش می پرداختم، ضمناً در آمد و شدهایم به تهران نیز از دل این رشته کوه از چندین راه مختلف می گذشتم، حال که در سفرم دلم نیامد که از کنار زاگرس برادر بزرگتر البرز بدون این که با او دیداری داشته باشم، بگذرم. با این که راهم برای بازگشت بسیار دور می گشت ولی بی مهابا به دل این رشته کوه عظیم و عجیب زدم تا با او هم دیداری از نزدیک داشته باشم.

از کازرون به یاسوج و از آنجا نیز به شهرکرد رفتیم. مناظری که در مقابلم چشمانم می دیدم هر کدام همانند قاب زیبایی بود که نقاش طبیعت بر پیکره این کوه ها ترسیم کرده بود. چقدر طبیعت زاگرس با البرز متفاوت است، نوع پوشش گیاهی منحصر به فردی دارد، درختانش بیشتر بلوط هستند و با یک نگاه می شود از همان دور استقامتشان در برابر سختی شرایط زندگی در این محیط را دید. زاگرس به واقع نماد استقامت و رویش است.

دره های بسیار عظیمش که مشخص بود توسط رودها در دل این کوه ها بریده شده است وهم انگیز بودند، ژرفای مدهوش کننده و دیواره های هراس انگیز عمودی آنها از دور منظره ای زیبا و دلهره آور ایجاد کرده بود، دوست داشتم بر بالای یکی از این دره ها بروم و این ترس هیجان انگیز را با تمام وجود حس کنم.

در این هوای گرم تیر ماه دیدن برف بر بالای قلل مرتفع این رشته کوه امید را در ما زنده نگاه می داشت که هنوز آبی هست که طبیعت را از خشکسالی برهاند. دنا و زردکوه همچنان استوار ایستاده اند و کمر به همت بسته اند تا آب همچنان در رودهای این رشته کوه جریان یابد. رودهایی که دیدنشان ما را به تعجب وا می داشت، بعد از دیدن رودخانه های خشکیده اصفهان و شیراز و ... این حجم آبی که جاری بود شعفی وصف ناپذیر در ما به وجود آورد. زاگرس همچنان ایستاده است و با بودنش زندگی در جنوب و مرکز ایران شاید به سختی ولی همچنان جریان دارد.


زاگرسهیجان انگیزسفرنامه
دبیر ریاضی هستم. سالها با افتخار در روستا خدمت کرده ام. خاطرات خود را می نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید