ویرگول
ورودثبت نام
Boy
Boy
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

برنده هفت و نیم مارتن که میشود ؟

داشتم بازی میکردم که مامانم بهم گیر داد و گفتم الان دیگه میرم بخونم ، بنویسم . اولین بار بود که پرسید کجا و تو چی . با خودم فکر کردم چه خوب که اسمم رو اسم خودم نزاشتم . رفتم روند همیشگی رو انجام دادم . من تو انتخاب کردن خیییلی بدم . به حدی که وقتی میخوام کاری کنم میرم تو اپ رندوم یا کد پایتون روندوم یا سایت رندوم و به هر کدوم از گذینه ها یه عدد میدم تا بهم بگه چیکار کنم . به حدی هم استفاده میکنم که random number رو پین کردم تو کروم .

دو تا چیز که همیشه با هم استفاده میشن
دو تا چیز که همیشه با هم استفاده میشن

خب ، من 26 نفر رو فالو کردم که الان 14 افتاد . خب ، از قبل چند تا پست از دوست دیرگولی رو خونده بودم و الان ادامشون دادم تا ریسدم به آخرینش ، به آغاز یک ماراتن: . بعد خوندنش جمع کردم و دراز کشیدم رو تختم که یهو فکرم پر شد . انگار یه سیل از سوآل ، طلبکاری و کمبود بهم حجوم اورده بودن و داشتن من رو غرق میکردن که داداشم مثل همیشه یه چیزی سمتم پتاب کرد تا اذیتم کرده باشه و منم پاسور هایی که دستش بود رو ازش گرفتم (حرام حرام😂) . دو تا بر زدم و نشستم با خودم seven dirty (هفت خبیث/کثیف به ایرانی) بازی کردم . کلا تو تک نفره بازی کردن بازی های چند نفره مهارت زیادی دارم (بعضی وقتا یکی دو ساعت بازی میکنم) . دو دست بازی کردم که شاید یکم حواسم پرت شه و فکر نکنم ولی هیچی به هیچی . دیگه دیدم نمیشه ویرگول رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن که بابام چون مامانم جلسه ای چیزی داشت اومد لامپ اتاق رو خاموش کرد و جای من خوابید . منم چون شک داشتم بابام یه سرکی بکشه و اینا اومدم زوم رو تا 50% پایین اوردم و به زور شروع کردم به نوشتن(الان)

خب ، نمیخوام ادامشو عامیانه بنویسم برای همین به عنوان جدا کننده یه عکس میزارم🙃

این منم که دارم آروم آروم تموم میشم(خیلی آروم)
این منم که دارم آروم آروم تموم میشم(خیلی آروم)

با خود چه میکردم ؟ اگر قرار بود حال در های مرگ به روی من باز شوند و من را مثل جارویی که مورچه ها را میبلعد ببرد من چه دستاوردی از خود داشتم تا بتوانم به آن کسی که من را به من داده نشان دهم . به جز گناه که سر تا پایم را مزین کرده و احساس گناه ، هیچ در بسات خود حمل نمیکنم . چه بگویم به زمان که آن همه بود اما من آنرا به قیمت ارزان فروختم . چه بگویم به روحم که با کار هایم سیاهش کردم و بال و پرش را برای برواز به آسمانها شکستم . چه بگویم به مغزم که آنرا از خزعبل و چرندیات پر کردم . چه بگویم به بدن خویش که با وجود ورزش نکردن سرحال و ورزیده است اما هیچ کاری برایش نکردم . چه بگویم به تخیلاتم که آنها را محدود کردم . چه بگویم به دستانم که میتوانستم با آنها صفحه ها را پرکنم از داستان های تازه . پر از این حرف ها بودم . داشتم با خود چه میکردم ؟ میتوانستم تا الان چیز ها یاد بگیرم ، کار ها بکنم و افتخار ها بگیرم . اما حال آن کسی ام که وقتی پدرش از سر کار می‌آید به زور از سر بازی بلند میشود و پدر به او لقب مهندس به دلیل کلاس هایی که اصلا به آنها اهمیت نمیدهد داده است . دوست دارم بنویسم از در و دیواد . خوشبختانه هیچ زمان این مغز مرا بدون موضوع نمیگذارد . دوست دارم بنوازم . همیشه به آهنگ و موسیقی علاقه کزایی داشته ام اما هر زمان بحث کلاس میشد عقب میکسیدم و سر باز میکردم . دوست دارم بدووم . بدن خوبی دارم که از لحاض جسمانی کشش زیادی دارد و دوویدن هنگامی که قلبت در حال بیرون زدن از سینه است لذت زیبایی دارد . دوست دارم همه کاره کامپیوتر باشم . علاقه ام به کامپیوت و کار های مربوطش بسیار است اما همیشه یا کلاسی میرفتم و ولش میکردم و یا کمی از اینترنت یاد میگرفتم و بیخیال میشدم . آرزو های بسیار دارم که یک یک را فدای این بازی های مذخرف کرده ام و همیشه مرده ام ، چه در دنیای بازی و چه در دنیای واقعی . آخر کسی که روزش در بازی ، کتاب و متن میگذرد در این دنیا وجود دارد ؟ از نظر من که چنین فردی مرده اش بهتر از زنده اش است چون او مرده ایست که اکسیژن و غذای دیگران را حیف و میل میکند . از امروز ماراتنی را شردع میکنم که میخواهم مثل آنهای دیگر در متر اول صدم جا نزنم و آنرا تا آخر ادامه دهم . از امروز همه آرزو هایم ره کمی به براورده شدن نزدیکتر میکنم . به جز آنهایی که تنها میتوانم درباره شان فکر کنم .

به امید پیروزی در این ماراتن

پ‌ن:هفت و نیم ماراتن . خب باید بگم که اگه قرار باشه هر میلیمتر یک ثانیه باشه یک سال حدودا هفت و نیم ماراتن میشه

احساس گناه
ℍ𝕖𝕝𝕝 𝕚𝕤 𝕙𝕖𝕣𝕖 , 𝕒𝕟𝕕 𝕨𝕖 𝕒𝕣𝕖 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕖𝕧𝕚𝕝𝕤
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید