چرا واقعا . چرا باید بشینم تا ۱ شب بیدار بمونم تا یکم تو اینترنت ... بچرخم . چرا باید با این ... برم مدرسه و باهاشون بخندم . خسته شدم . بسمه . چرا نمیاین پیشم . چرا خب من مجبور شدم برم . چرا نباید بتونم یه فضای شخصی داشته باشم هر چند وقت یه بار با گریه خودمو خالی کنم . قرار بود راحت باشه . قرار بود بعد شما یه کس بهتر بیاد . و کسی نیومده که هیچ ، شما هم هنوز نرفتین . چرا باید من میرفتم . چرا نمیشد ادامه میدادیم دوستیمونو آنلاین . چرا خب . چرا الان من باید غریبه باشم . همه باهام غریبه ان . اصلا همه باهام مشکل دارن . یاچیزی میخوان که من نمیخوام بدم بهشون یا چیزی رو که من میخوامو ندارن . من الان باید چیکار کنم با چنین وضعيت چرت و پرتی . نمیدونم اصلا چمه فقط با همه مشکل دارم . دیگه هیچی رو نمیخوام . دوس دارم فقط بیننده باشم بمیرم راحت باشم . فقط نگا کنم زندگی میره جلو . اصلا نمیدونم هدفم چیه . اصلا وجود داره؟ باید باشه؟ فقط کاراییو میکنم که روزم باهاشون پر میشه و احساس خوشی کوتاه یا کمی بلند مدتی دارن . هیچکی درکم نميکنه . چرا الان نباید بتونم با کسی حرف بزنم درباره چیزی که میخوام . خیلی بده همه دورمن ولی من اصلا بهشون نمیخورم . این ادا های لعنتی خیلی مذخرفن . یکی کمکم کنه . یکی گوش بده . یکی دنبال مسخره کردن نباشه . یکی به فکر خودش نباشه . فقط یکی از اینا رو میخواستم ولی الان هیچکدومو ندارم . چی میشد گمتون نمیکردم . چرا باید وقتی باهاتون صمیمی شدم برم وقتی که همه چیزمو گفتم و میتونستم همه چی رو خالی کنم . وقتی میتونستم بگم عیبی نداره فردا میایی دوباره میبیشون حالت خوب میشه . الان باید چیکار کنم با این حس؟ با این حس عذاب و ناراحتی از خود و دیگران . حتی نمیدونم اعتیادم به این مذخرفات رو چجوری کم کنم فک . میکنن نمیدونم برام بدن . خیلی بهت از هر کسی میدونم برام بدن چون خودم دارم اثرشو حس میکنم . نمیدونم چطور باید تموم شه شاید باید خودم تموم شم شایدم خودمو له کنم و برازم هر کی هر جور خواست بسازتم . اصلا راه حلی ندارم . فقط اشکامن که راحتم میکنن حتی نوشتن هم خیلی حالمو خوب نمیکنه . الان چند شبه گریه نکردم؟ از سه شنبه میشه چهار شب . کلا چهار شب . میدونم . میدونم همون گریه هم یه چیزیه که بهش معتاد شدم و مثل همه چیزای دیگه و مگه اونا هم حالمو موقتی خوب نمیکنن و ولی دیگه مسکن های کوتاه کوتاه جواب نی باید خوب کنم خودمو باید درست کنم خودمو ولی هیچ راهی ندارم مثل اینکه میدونی داری ... میری با این راهی که داری میری ولی راه دیگه ای پیدا نمیکنی فقط میتونی همونو بری جلو و امیدوار باشی یکی مثلا اونا پیداشه تا بتونه گوش کنه . اصلا نمیخواد راه حل بده فقط یکی گوش کنه تا خودم به راه حل برسم فقط . مغزم خالی باشه تا بتونم بگم دو دو تا میشه چهار نه پنج . میدونم همه راها غلطه چه خودکشی چه دعوا چه چهگریه های شبانه چه دروغی بودن همشون اشتباهه . همشون آخرش بده هیچ چیزی خوب تموم نمیشه انگار
برم بخوابم
الان خودم خوندم باورم نشد چقد چرت و پرت نوشتم