جنگِ جنسیتیِ زن و مرد در تاریخ بشر از اینجا آغاز میشود:
زنسالاریِ قبیلهایِ پیش از تاریخ جایش را به مردسالاریِ دنیای پس از عصر کشاورزی میدهد.
- اما چگونه؟
برای انسانِ در مرحلهی پیشتاریخی، همهی نیروهای طبیعت، خداگونه و البته غالباً به واسطهی زایندگیشان، مادینهاند. جامعهی بشری نیز قبیلهای و زنسالار است. مردها شکارچیاند و فرصت چندانی برای عرض اندام در جامعه ندارند. آنها شبها خسته از شکارِ روزانه به کومهها و غارهایشان بازمیگردند و همهی وظایفِ مهم مدیریتی بر عهدهی زنهاست.
در دورانهای نخست از زندگیِ گروهیِ بشر، زنانگی نیروی غالبِ جامعه بوده و خدایان نیز مادینهاند. ایزدبانوانی چون «نانا»(ننه)، «گایا»، «آتنا»، «تیامات»، «نِمِسیس»، «سپندارمذ» و «اناهیتا» بر زمین حکمفرمایی میکنند و تربیت و آموزش کودکانِ گروه نیز بر عهدهی عناصرِ مادینه است.
در این جوامع، پدر، عنصری ثانویه و گاه حتی ناآشناست زیرا مردانِ قبیله صرفاً عموهایی برای مراقبت فیزیکی و تأمینِ منابعاند و نیازی به شناساییِ پدر برای هر یک از کودکان نیست.
اما با آغاز عصر کشاورزی، مردان قبیله دیگر ناچار به خروج از محیطِ زندگیشان نیستند و آرام آرام مایلاند برتری و رهبریِ قبیله را از دست «ننه»های کارآزموده بیرون بکشند تا در تربیتِ فرزندانشان نقشِ پررنگتری داشته باشند. رفته رفته خدایانِ نرینهای در برابر ایزدبانوان عَلَم میشوند و مذاهبِ مردسالار از دلِ تاریخ بیرون میآیند.
برای نیل به این برتری، زنها باید تحقیر شوند تا بدین ترتیب مقام و مرتبهشان نزد نسلهای بعدی به کلی فراموش شود. آنها باید مغضوبِ خدایان باشند، پس «دروازهی ورود به دوزخ» میشوند و «عامل هبوط»!
... و به این ترتیب مکاتب مردسالانهی میانرودان (بینالنهرین) در جامعهی انسانی ریشه میدوانند.
این یادداشت شامل بخشهایی است از نخستین نوشتارم در «ویرگول» تحت عنوان « واکاوی و روایتی شخصی از مادر قلب اتمی پینک فلوید». اما از آنجا که به طور مستقل مفهومی را ارائه میکند که در تاریخ بشر از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و ممکن بود به دلیل ساندویچ شدن در میان مقالهای که دربارهی تحلیل موسیقی است، خوانده نشود، جداگانه با کمی تغییر در اینجا آوردم.
در ادامهی این جستار:
فهرستی از ایزدبانوان دنیای کهن: