دختر برای یازدهمین یا شاید دوازدهمین بار متن پیامک را با ناباوری خواند...
بعد از هشت ماه؛ هشت ماهی که اگر نه هر روز، دستکم یک روز در میان به هر دو شمارهی پسر زنگ زده بود و بینتیجه. یک بار به این خط، یک بار به آن یکی و بینتیجه. نامرد برنمیداشت و حالا این پیامکِ دو جملهای؛ این پتک.
آنطرف اتاق، برادر بزرگترش بیخبر از همهجا، روبروی تلویزیون، غرق در برنامهای مستند بود.
قطره اشکی از گوشه چشم دختر به پایین لغزید...
... «کمی کمتر از چهارده میلیارد سال پیش، جهان از تَـکینهای ملتهب همچون قطرهی آبی از درون یک سوپِ جوشانِ کیهانی پدیدار شد که دانشمندان پیش از این به آن «مهبانگ» یا انفجار بزرگ میگفتند اما برطبق نسخهی اخیر نظریهی «توّرمی» در مورد پیدایش کیهان، همواره نقاطی تصادفی در فضا زمان، طی شکست خود به خودی جهانی تازه را پدید میآورند که اندکی متورم میشود. در بیشتر موارد، مقدار تورم کم است اما از آنجایی که این فرایند تصادفی و «بدون قطعیت» است، در نهایت حتما قطرهای وجود خواهد داشت که در آن تورم به اندازهی کافی طولانی شود تا بتواند جهانی نظیر جهانِ ما را ایجاد کند و تا زمان تبخیر که ممکن است از چند ثانیه تا صدها میلیارد سال طول بکشد به حیات خود ادامه دهد. از این رو میتوان گفت که «مهبانگ» همواره و همهجا در حال رخ دادن است و همواره جهانهای جدیدی از درون دیگر جهانها فرومیچکند.»...
«آیا مطمئنید...؟»
آیا مطمئنم؟ آیا مطمئنم!؟...
انگشتِ شستِ دختر بین گزینهی «بله» و «خیر» مردّد بود... و سرانجام «بله»! حذف شد.
دختر، قطرهی اشکِ چکیده را با آستین از روی شیشهی میز پاک کرد.
لکهی روی شیشه اما تا مدتها روی آن باقی بود.
92/9/16 فرهاد ارکانی