آسمان
آسمان
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

دلتنگی…

دو سه روز پیش که هوا بدجوری درجه یک و عالی بود، از آن دست آب و هوا و احوالی که در این شهر‌کمیاب است، نوشته ای نوشتم که توییت کنم. متاسفانه توییتر همراهی نکرد و انگار نوشته از دهن افتاد…

نوشته این بود:( توی این هوای درجه یک زاهدان که هرازچندگاهی بهمون لطف می‌کنه و پیداش میشه با فکر بارونی که فردا قراره بیاد و اینجا کمیابه؛درست تو همین لحظه عجیب دلتنگت شدم.یه جوری که انگار تو یه لحظه قلبم گرفت،فشرده شد،شد اندازه یه نقطه خیلی کوچیک. یه لحظه دیگه نتپید.

ولی نیستی خب… به قول یه بنده خدایی: یه آشنایی تو گذشته که هیچ سهمی از آینده نداره.)

دلتنگی هم حال عجیبی است.نمی‌دانی چه مرگت شده است. فقط بدحالی،گوشه گیری،غمگینی و… درمانی هم ندارد. لاعلاج است. مخصوصا وقتی دیگر نه می‌خواهی و نه می‌توانی آن شخص را در کنارت داشته باشی.‌دلتنگی ات برای آن شخصی و‌ حالی است که گذشته و خب دیگر هم بازنخواهد گشت. در هر صورت درد لاعلاجی است که به قول متین حیدری به دندان درد می‌ماند. عجیب به استیصال می‌رساند انسان را.همین!

دلتنگی
قصد دارم بنویسم... چون برای رسیدن باید شروع کرد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید