فرنام همایونفر
فرنام همایونفر
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

قسمتی از داستان زندگی من

قبل از اینکه بخوام شروع کنم به صحبت کردن راجع به این عنوان ، میخواستم بگم مدت زیادی بود دلم میخواست توی ویرگول بنویسم ولی یا مشغله کاری زیادی داشتم یا نمیدونستم چی بنویسم اما امروز بالاخره تنبلی رو کنار گذاشتم و اومدم که بنویسم.


من از بچگی عاشق کامپیوتر بودم و از 6 سالگی که کامپیوتر داشتیم باهاش کار میکردم و با خودم فکر میکردم و آرزو داشتم که در آینده مهندس کامپیوتر بشم. مادرم هم تعریف میکنه یبار ازم میپرسه منو بیشتر دوس داری یا کامپیوتر و من در جوابش میگم کامپیوتر :))) که اون زمان من اوایل ابتدایی و شاید هم پیش دبستانی بودم.

از سال دوم راهنمایی به طراحی سایت علاقمند شدم و کلاس های front-page مدرسمون رو میرفتم که استادش رو هم خیلی دوس داشتم و خیلی چیزا ازش یاد گرفتم.بعد از اون دیگه کاری نکردم تا رسیدم دوم دبیرستان و کلاس های طراحی سایت و برنامه نویسی C++ جهاد دانشگاهی های دانشگاه تهران و علم وصنعت رو میرفتم.

از دوم دبیرستان ادمین سایت پدرم شدم چون اون یه سایت داشت که به اسم خودش بود و راجع به خودش و کتاب هایی که نوشته بود و مطالب مرتبط با ادبیات مینوشت و دنبال یکی میگشت که سایتش رو مدیریت کنه. منم از روی علاقم رفتم دنبال وردپرس که یادش بگیرم که بتونم با سایتش کار کنم.

باز هم گذشت تا اینکه بعد کنکور من تصمیم گرفتم بطور جدی این کار رو دنبال کنم و بتونم سایت بسازم.

خوشبختانه رشته ای که دلم میخواست قبول شدم و بیشتر به چیزی که میخواستم نزدیک شدم و به یکی از آرزوهای بزرگ بچگیم رسیدم.

توی همون ترم اول که بودم همون روزای اول رفتم سمت انجمن کامپیوتر تا باهاشون آشنا بشم و اولین کسی که باهاش آشنا شدم و خیلی بهم کمک کرد و الان اینجا هم داره مطالب خوبی مینویسه اشکان بود.

به آبان که رسیده بودیم و مادرم هم دیده بود من خیلی از طراحی سایت علاقمندم ، من رو به یکی از آشناهاش معرفی کرد که شرکت بزرگی داشتن و نیاز به طراح سایت داشتن. این شد که رفتم برای مصاحبشون و فرم استخدامیشون رو پر کردم از یکی دوهفته بعدش رفتم سرکار و اینطوری شد که از ترم یک من وارد بازار کار شدم.

الان حدود سه سال میشه که من تو این شرکت مشغول به کار هستم و از ماه ششم هم بیمه شدم و اولین حقوقم رو اسفند گرفتم چون فقط دو روز تو هفته میرفتم و جمع همه ی اون روزایی که میرفتم رو اسفند ماه دادن و وقتی اولین حقوقم رو گرفتم حس شادی و غرور خاصی داشتم که مثلا دیگه مستقل شدم از پدرمادرم و میتونم هرچیزی که دلم میخواد رو با کار کردن بگیرم :)

در طول این سه سال سایت های مختلف با موضوعات مختلفی درست کردم و همشون رو از طریق معرفی کردن بقیه درست کردم و خودم نقشی در پیدا کردن اون افراد نداشتم و از این بابت هم خوشحالم.

تا اینجا که رسیدم و آینده هم به هرجایی برسم درصد خیلی زیادیش رو مدیون مادرم هستم و فکر نمیکنم بتونم اینکارش رو جبران کنم و سعیم در اینه که کارم رو روز به روز بهتر کنم که اون هم از من راضی باشه.


این بود قسمتی از داستان زندگیم و اینکه چطور من کار پیدا کردم.






طراحی سایتداستان من
ویولنیست ، کمی برنامه نویس ، طراح سایت ، علاقه مند به یادگیری سازهای مختلف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید