یکی از نمادهای درخت، سکونه. ما درخت نیستیم که همیشه یک جا باشیم. (جدیداً اما نخلهای خوزستان رو از جا میکنن میبرن کشورهای دیگه). اما چقدر دل و جرئت تغییر محل زندگیمون رو داریم؟ آیا درخت بودن خوبه یا بد؟ چند نفرمون از اینکه توی شهر دیگری درس بخونیم، استقبال میکردیم؟ (ترجیحاً به غیر تهران) چقدر حاضریم در شهر دیگری کار کنیم، ازدواج کنیم و از دوستان و خانواده و هرآنچه که تعلق خاطر داریم دور بشیم؟ من در مورد مهاجرت به کشور دیگری صحبت نمیکنم، از مهاجرت درون کشوری صحبت میکنم.
من دارم برای چند سالی از تهران دور میشم. همیشه دوست داشتم روزی از هرآنچه که تعلق خاطر دارم، دور بشم و زندگی و روابطم رو از نو بنا کنم. شاید دوست داشتم فرناز جدیدی رو به نمایش بذارم؛ از اول، از نو، بدون کم و کاستیهام.
حالا داره برام فراهم میشه. دوستی بهم گفت تغییر محل زندگی خیلی خوبه. ما درخت نیستیم که همیشه یک جا باشیم. تجربه جالبی میشه.
الان نمیتونم بگم تجربه خوبی خواهد شد یا نه. شاید یه روزی اومدم نوشتم بهترین تصمیم زندگیم بود! شایدم یه روزی بیام بنویسم تجربه بد و تلخی بود.
اما من حس خوبی به این اتفاق دارم.