F.x.x
F.x.x
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آرمان‌شهر تو

من هرگز تن به این کار های بیهوده و مسخره نخواهم داد! می‌گویی توپ را به سمت هم پرتاب کنیم؟ اما تمام این کار ها هیچ معنایی ندارد!

فوتبال. این یک بازی است. دلیل نمی‌خواهد. در نهایت حس بسیار خوب به ارمغان می‌آورد. و تو نمی‌پذیری؟

زندگی. این یک بازی است. وارد آن شده ای. قواعدش را می‌پذیری؟ غذا خوردن، خوابیدن، کار کردن و پیر شدن. یا اینکه مسائل را جدی می‌گیری؟ بازی را بی نمک می‌کنی. دست از هرکاری می‌کشی چون بی معنی است؟!

در این صورت کسی با تو بحث نخواهد کرد. به حال خود رها خواهی شد تا مرگ فرا رسد.

تخیل کن. با خودت در سنین کودکی رو در رو می‌شوی. آیا او را به گریه خواهی انداخت؟ با این جواب که ؛ آخرش که چه شود؟!

وقتی پاهایت در چاله های سختی افتاد گفتی؛ افتادن همانا و مرگ همان.
به یاد آوردی چه چیز را از صمیم قلب می‌خواهی؟ آرمان‌شهر تو... کجای قلبت نهفته؟

به دنیا نگاه کن. می‌خواهی قلمو را برداری و رنگی نو و درخشان به روی رنگ های تیره زیرین بزنی. یا نه؟

بیاندیش. چه بخشی از دنیا در نظرت زیبا است؟

فداکاری، از خودگذشتگی، وفاداری، مهربانی، این صفات زیبا بدون هیچ چشم داشتی، برخواسته از ذات یک خلوص، یک وجود بی‌ریا، یک بی‌همتا.

این می‌تواند دلیل باشد؟

دنیامرگسرنوشتزندگیدلنوشته
در نوشتن صفرم. اما برایم راهی است برای آرامش موقتی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید