
یکی از وسوسههای دائمی ما این است که فکر میکنیم اگر چیزی را خوب توضیح بدهیم، میتوانیم آن را بفهمیم. اگر نشد، لابد هنوز خوب توضیح ندادهایم. Annie Hall فیلمی است که درست وسط این وسوسه میایستد و با خونسردی میگوید: نه، بعضی چیزها اساساً توضیحپذیر نیستند، حتی اگر صاحبش از قضا آدمِ حرفزدن باشد.
آلووی سینگر زیاد حرف میزند. زیاد هم تحلیل میکند. هر اتفاق سادهای از طرف آلوی تبدیل به یک مسئله میشود. این خصلت برای خیلیها آشناست چون شبیه طبقهای از آدمهاست که زندگی را به شکل یک پروندهی دائماً باز میبینند؛ پروندهای که باید مرتب به آن یادداشت اضافه کرد. فیلم، با همهی شوخیهایش، در اصل دربارهی همین میل سیریناپذیر به تفسیر است.
اما مشکل از جایی شروع میشود که خودِ زندگی حاضر نیست با این وسواس همکاری کند. رابطهی آلووی و آنی نه با خیانت شروع میشود، نه با فاجعه تمام. بیشتر شبیه چیزی است که به مرور از دست میرود، بدون اینکه لحظهی دقیقش ثبت شود. درست مثل خیلی از رابطههایی که بعداً مینشینیم دربارهشان حرف میزنیم و هر بار روایت تازهای میسازیم، چون روایت قبلی قانعمان نکرده است.
Annie Hall از این نظر فیلم صبوری است. عجلهای ندارد که نتیجه بگیرد یا تماشاگر را به سمتی هل بدهد. زمان را به هم میریزد، چون حافظه هم همین کار را میکند. دیوار چهارم را میشکند، چون خیال میکند اگر مستقیمتر حرف بزند، شاید سوءتفاهمها کمتر شوند. ولی فیلم در نهایت نشان میدهد که شفافیتِ بیشتر الزاماً به فهم بیشتر منجر نمیشود.
نکتهی جالب این است که آنی، بر خلاف آلووی، کمتر توضیح میدهد. بیشتر زندگی میکند، جلو میرود، تغییر میکند، بدون اینکه مرتب به تغییرش اشاره کند. شاید به همین دلیل است که بینشان فاصله میافتد. یکی دنبال معناست، دیگری دنبال حرکت. یکی میخواهد بفهمد، یکی میخواهد ادامه بدهد.
فیلم نه جانب بدبینی را میگیرد، نه خوشبینی را. فقط یادآوری میکند که همهچیز قرار نیست جمعوجور، بامعنی و قابلِ نقلقول باشد. بعضی چیزها اتفاق میافتند، بعد تمام میشوند، و باقیاش فقط تلاش ماست برای کنار آمدن با این واقعیت.