
هرگاه میخواهم از لحظهای نهایت لذت را ببرم، کودکان را الگو قرار داده و مطابق آنها رفتار میکنم. به عقیدهام آنها بهترین الگو برای زیستن در اکنون و غرق شدن در لذتاند.
به کودکان دقت کردهاید؟ بی هیچ قید و بند و ملاحظهای، خود را به آغوش لحظه میسپارند و از آن نهایت حظ را میبرند.
برای مثال، لحظهای را تصور کنید که کنار رودخانه هستیم:
بزرگسالان بساط پهن میکنند و روی زیرانداز میلمند و چایی مینوشند و به گفتگوهای تکراری میپردازند و... و در کل به یکسری کارهای تکراری و قابل پیشبینی مشغول میشوند.
اما کودکانْ کنجکاوانه سرگرم کشف و تجربه میشوند. با سنگها خانهای میسازند، بیباکانه تنی به آب میزنند، از درختان بالا میروند، با خاک و گِل چیزهایی میسازند، هیزم جمع میکنند، آتش کوچکی روشن میکنند یا با شاخهها برای خودشان پناهگاهی میبافند. آنها بیهیچ مانع ذهنی، تمام پتانسیل طبیعت را برای شادی و لذت به کار میگیرند.
همین میشود که به دل طبیعت میرویم و برمیگردیم اما آن حس سرخوشی و سبکیِ عمیقی که میبایست عائدمان میشد را نداریم.
در سنین بزرگسالی، هنر آزادسازیِ "کودک درون" – همان بخش از وجودمان که بلد است از هر چیز سادهای لذت ببرد – به حرفهای بس بزرگ و ارزشمند تبدیل میگردد. ما متأسفانه آموختهایم که کودک درونمان را در زندان ذهن محبوس کنیم، و به همین دلیل است که از زندگی، حظ ممکن را نمیبریم.
مثلا لب رودخانه میرویم و ترشح چنین افکاری، مانند دیوارهای زندانْ کودک درونمان را محبوس و محدود میکند:
✘ اگر توی رودخانه بروم لباسم خیس میشود
✘ اگر دست به خاک بزنم کثیف میشوم
✘ شاید اتفاق بدی بیفتد
✘ حالش را ندارم
✘ حوصله ندارم
و...
اینها از جنس همان تذکراتیست که مدام به جانب کودکانمان پرتاب میکنیم و آنها را مانند خود از لذت بردن محروم میکنیم.
اما چارهی آن چیست؟
پاسخ در آسان سازیِ مانعهای ذهنی، نهفته است.
مثال_۱_:
✘ وقتی ذهنمان میگوید: لباسم خیس میشود
✔ در پاسخ بگوییم: خب خیس شود، مگر خیسی چیز وحشتناکیست؟ فوقش لباسم را تعویض میکنم.
مثال ۲:
✘ وقتی ذهنمان میگوید: دستانت کثیف میشود.
✔ در پاسخ بگوییم: خب کثیف شود، فوقش با آب میشوریمش.
با تمرین و تکرار مداوم این روش، به مرور دیوارهای این زندان ذهنی فرو میریزد و کودک درونمان فرصت زیستنِ دوباره مییابد.
میتوانیم از این شیوهی تفکر برای مقابله با "گیر دادنهای بیمورد" به کودکانمان نیز بهره بجوییم. مسیری که نه تنها ما را به سرخوشی حقیقی میرساند، بلکه به آنها نیز میآموزد که زندگی را با تمام وجود، بیواسطه و شادمانه لمس کنند.
✍️ فاطمه سادات جزائری