
کلاس ادبیات تمام شده بود . کلاس بعدی ام در ساختمان دیگری برگزار میشد . از بلوک آموزشی که بیرون آمدم بوی سیگار به دماغم خورد. دستم را جلوی صورتم تکان دادم . و چند قدم بعد، منشاء بو را دیدم . حدوداً سی و چند نفر دختر و پسر خوش تیپ در دو طرف پله های جلوی بلوک ایستاده بودند و سیگار می کشیدند . نمیدانم چرا به نظرم آمد که سیگار هم بخشی از استایلشان است.
از تونل دودی شان که عبور می کردم ، تصاویری جلوی چشمم آمد ، قباد شوهر شهرزاد با آن ژست عاشق دل خسته وسیگار بزرگش که فکر کنم نامش سیگار برگ است . مالک مالکی که پس از پیروزی در مقابل منصور و منصوره و بقیه بدخواهانش، جلوی درب خانه ی خان عموی تازه در گذشته ایستاده و با فندک آن چنانی اش ، سیگار را روشن میکند و لبخند پیروزمندانه میزند و موسیقی گیتار الکتریک سریال زخم کاری . سیگار کشیدن تام هاردی در سریال پیکی بلایندرز که نماد خفن بودن یا پیروزی در محتواهای اینستاگرامی شده .
انگار سینما سیگار را به یک نماد تبدیل کرده . نمیدانم چه نمادی. نماد عمق یک شخصیت ؟ نماد متفکر بودن؟ نماد غم؟ نماد پیروزی؟ به هر حال، در بازاریابی این محصول به زندگی روزمره مان، بیتردید موفق بوده است. اگر خواننده ای سیگاری تا اینجا با من آمده باشد، احتمالاً با خود گفته: «گمشو بابا!» و از خواندن دست کشیده است.
مقصودم این نیست که متنم را به سمت نصیحت ببرم. نمیخواهم بگویم ، آیا میدانید سیگار از فرق سر تا نوک پایتان را چنین و چنان میکند و تا سه روز دیگر شما را می کشد؟ نه . از این دست متن ها همه جا هستند و اگر قرار بود تاثیری بگذارند ، می گذاشتند . حتی قصدم ایجاد تغییر نیست. قصدم چاره جویی ست ، برای خودم . حتی نه برای جامعه ! بعید میدانم که عرضه تاثیر گذاری چندانی بر جامعه داشته باشم .
می خواهم بدانم چطور وقتی کنار یک خانم یا آقای سیگاری قرار میگیرم، یا وقتی در ماشینی می نشینم که راننده اش قبلا سیگار کشیده یا وقتی می خواهم با یک خویشاوند سیگاری دیده بوسی کنم ، راحت نفس بکشم؟ میشناسم کسی را که سیگار میکشد اما بوی چندان بدی ، هنگام معاشرت با او به خاطر ندارم. اما آن شب، در آن ماشین کوفتی که قرار بود مرا به خانه مادربزرگم برساند ، مجبور شدم کله ام را از شیشه بیرون کنم تا عق نزنم و ماشین را از آنی که بود غیر قابل تحمل تر نکنم . بوی افتضاح سیگار و عطر شیرین در هم آمیخته !
راه چاره چیست؟آیا من، به عنوان یک شهروند، محکوم به تنفس دودِ انتخابی دیگرانم؟ اگر نخواهم، چه گزینه هایی دارم؟ خود را در خانه زندانی کنم؟ با ماسک جراحی در شهر بچرخم؟ یا نفس نکشم؟
و آیا برای تو، دوست سیگاری من، ممکن نیست که در گوشه ای دنج، جوری سیگار بکشی که من، این رهگذر بیخبر، مجبور به سهیم شدن در انتخاب شخصی ات نباشم؟