چند روزه که میخوام یه مطلب برای پویش پیک زمین بنویسم که حداقل یه درخت به درختای زمین اضافه بشه ولی درگیر این بودم که چجوری شروع کنم.
وقتی دوستم بهم گفت برای این پویش یه مطلب بنویس، بهش گفتم یه ایده برای نوشتن با این موضوع دارم ولی نمیدونم مطلبم رو چه جوری شروع کنم؟ اون بنده خدا بهم گفت همه درگیر این هستن که مطلبشون رو چه جوری تموم کنن، تو موندی چجوری شروع کنی؟!
القصه از اونجایی که بیشتر اوقات در خاطرات تلخ و شیرین گذشته سیر میکنم، وقتی عبارت "پیک زمین" به گوشم خورد، ناخودآگاه یاد پدربزرگ خدابیامرزم افتادم که بهش میگفتیم:《حاجی بابا》
حاجی بابای ما مهارت خاصی در پیوند زدن داشت. هم پیوند زدن درختان به یکدیگه، هم پیوند زدن جوونا به همدیگه!
درخت انار شیرین رو به انار ترش، درخت بادام شیرین رو به بادام تلخ! خداییش اکثر این پیوندهایی هم که میزد، موفقیت آمیز بود با اینکه یادم نمیاد بعد از پیوند زدن هیچکدوم از این درختا، گفته باشه:《پیوندتون مبارک!》
اما پیوند زدن جوونا توسط حاجی بابا حکایت دیگهای داشت. میدونید چرا؟! برای اینکه به این راحتیها نمیشد بفهمی کدومشون شیرینن، کدومشون ترش یا کدومشون تلخ؟! پس بعد از رفتنش، بعضی از این پیوندها موفقیتآمیز از آب در نیومدند، با اینکه بعد از پیوند زدن همهشون، بلااستثنا می گفت:《پیوندتون مبارک!》
این عکس که می بینید مربوط به پیوند زدن یه جوون به جوون دیگه است که البته بعد از بیست سال، خوشبختانه همچنان موفقیت آمیز بوده!
قبلا هم یه مطلب نوشته بودم که بی ارتباط با پیک زمین نبود، اگه خواستید اون رو هم بخونید: