ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه سادات
فاطمه سادات
خواندن ۲ دقیقه·۱۱ روز پیش

مامانوشت ۱

سال دوم

ترم چهار


کارآموزی مراقبتهای پره ناتال


چهارشنبه ها معمولا از اون روزهای شلوغ کلینیکه

هفته اول که دیدم اینطوری داره از دستمون در می‌ره و مامان ها شاکی از معطلی، یه لیست چسبوندم روی در که به ترتیب اسم مامان و مراقب رو بنویسیم و بریم پیش استاد.


امروز یه مامان آفریقایی داشتیم. از اونجایی که احتمال دادم شاید کیس سختی باشه، خودم رفتن تا مراقبتهاش رو انجام بدم.

مامان 34 هفته بود. فارسی رو بهتر از انگلیسی حرف میزد اما با این وجود ارتباط سخت بود. سعی کردم ملی سوالهای جزیی بپرسم ازش. همه سونوها و آزمایش هاش رو با دقت خوندم. هیچ چیز عجیبی و غیر طبیعی نداشت. دفترچه زرد مامان رو که خوندم، دیدم که سابقه ab مادر رو ذکر نکرده.

ازش پرسیدم که علت سقط چی بوده؟ سعی کرد برام توضیح بده، آخر سر زنگ زد شوهرش، شوهرش گفت که می‌فرستم براتون. دیدم که گواهی تولد فرزندش رو فرستاد که 41 هفته بود، دیستوشی منجر به c/s

هر چی واکاوی کردم نتونستم علت سقط مادر رو متوجه بشم. تا اینکه ازش پرسیدم آبریزش داشتی؟ گفت الان دارم. پرسیدم خب درد توی شکم یا کمر نداری؟ گفت دو روزه...



مامای بخش، روز قبل برام تعریف کرده بود که مادر 26 هفته رو آورده بودن اورژانس، دو سه روز بود که آبریزش داشت. حالا به هر دلیلی، نیومده.

نیامدن مادر همانا، ادامه آبریزش، عفونت مایع امنیوتیک، انتقال عفونت به خون مادر...

کمتر از 24 ساعت، علی رغم شروع آنتی بیوتیک درمانی مادر تموم می‌کنه...

همینقدر دارک! مثل کیس های مرگی که پری سر کلاس تعریف می‌کنه!

اینگونه بود که استرس شدیدی بهم وارد شد. رفتم به یکی دیگه بچه ها گفتم، اون گفت بیا کیس منو ببین/:

(بارداری ۷ که سه تا سقط داشته، اوضاع رحم مادر افتضاح بود و اصلا معلوم نبود که بچه بمونه. )


رفتم به استاد گفتم خانومی که مراقبت هاش رو انجام میدادم. گفت این اصلا اینجا نباید باشه، سریع باید بره اورژانس. به ماما گفتم اومد چکش کرد، گفت برو اورژانس زنان.


و اینگونه بود که با استرس مادر رو راهی کردم.


اما چیزی که خیلی اذیتم می‌کنه، این بود که مادر اصلا متوجه نبود چه خطراتی توی بارداری ممکنه براش تهدید باشن. یه گیجی خاصی توی خودش و همسرش بود که بیشتر بخاطر متوجه نشدن زبان بود.

خیلی دوست دارم فردا برم اورژانس بپرسم عاقبت این مادره اومد یا نیومد ؟ خیلی دلم میخواد برم بخش ببینم مادر حالش خوبه و اوضاع بچه هم خوبه. خیلییی زیاد دلم میخواد.


پ.ن: مادر بستری شد خوشبختانه




پ.ن: یکی دیگه از مادر های امروز، اومد برای مراقبت شروع کردم به سوال پرسیدن، رسیدم به این سوال که آبریزش نداری؟ گفت چرا تو سرماخوردگی آبریزش میگیرم.

میخواستم سرمو بکوبم تو دیوار...




مادرماماییبارداریآنتی بیوتیک
همان ساعت البای 7 سال پیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید