یک استاد زبان انگلیسی به نام Terence O Donnell که در دانشگاه پهلوی شیراز تدریس می کرده از استاد جمالزاده خواهش کرده تا دانشجویان ایرانی که در نتیجه مطالعه کتب غربی با دورنمایی از ادبیات مغرب زمین آشنا شده اند را تا آنجایی که ممکن است با ادبیات کشور خویش نیز آشنا کنند.
آرزو کردم ای کاش یک نفر هم امروز برای زبان و ادبیات فارسی همینطور دلسوزی می کرد.
آثار فاخر ادبیات فارسی هر چقدر ارزشمند باشند تا زمانی که از دسترس مردم دور بمانند بی ارزش می مانند. این آثار باید آنقدر در زندگی مردم ریشه دار شوند که هرگز جدا کردنشان ممکن نشود. اما این یک رویاست!
چقدر امروز جامعه به دیروز آن شباهت دارد؟!
کتاب هایی که نمی خوانیم و تجربه هایی که درس نمی گیریم را باید زندگی کنیم!
حقیقت را باید پذیرفت، فرار فایده ای ندارد.
گیج و مبهوت با یک خودکار و دفترچه یادداشت و دهان نیمه باز از تعجب و حیرت به استاد محمد علی جمالزاده زل می زنم. آیا این گنج انسانی تکرار شدنی است یا ساختنی؟
استاد ساکت شد و من چشمهایم را بستم. چه کسی تیشه نابودی به کاخ بلندی که فردوسی بنا کرده بود می زد؟ صدای استاد را شنیدم که سوال کرد: "سرودهای گاتا را خوانده ای؟" می دانستم کتاب مقدس "اوستا" ست یا شاید بخش هایی از آن و خجالت زده سرم را به نشانه نه تکان دادم. نفس عمیقی کشید و به نیچه اشاره کرد که مشهورترین کتاب خود را با عنوان " چنین گفت زرتشت" با تاثیر پذیری از " اوستا" نوشته است.
صدایش رابلند کرد و ادامه داد: "پرفسور ادوارد براون در کتاب تاریخ ادبیات ایران از شیخ بهایی، میرداماد، ملاصدرا، ملا حسین فیض و ملاعبدالرزاق لاهیجی و حاج ملا هادی سبزواری نام می برد حداقل کتاب های این افراد را مطالعه کن."
صدایش غم داشت وقتی گفت: "آرزوی من این است که جوانان ایرانی وقتی آثار گرانبهای دکارت را مطالعه می کنند با آثار غزالی و مانند آن اندکی آشنایی حاصل کنند و از آن ها یکسره غافل و بی خبر نمانند."
به دفترچه یادداشت و خودکار در دستم نگاه کرد و اشاره کرد تا بنویسم. " رمان و داستان رکن اصلی ادبیات اغلب ممالک دنیا را تشکیل می دهد و همیشه مورد توجه انسان بوده است. به راستی چه بسا داستان و افسانه و مثل به صورت پلی در می آید که ما را به حقیقت می رساند. به قول مولوی :
یک فسانه راست آمد یا دروغ تا دهد مر راستی را فروغ
یا
کودکان افسانه ها می آورند درج در افسانه شان بس سر و پند
هزل ها گویند در افسانه ها گنج میجو در همه ویرانه ها
یا
بشنو اکنون صورت افسانه را لیک هین از که(کاه) جدا کن دانه را
با عجله نوشتم و تلاش کردم در کلاس داستان نویسی استاد جمالزاده تا می توانم بیاموزم.
ادامه دارد....