پیدا کردن یک راه گریز از بن بست هم صحبت شدن با بزرگان همیشه برای من یک چالش بوده است. اغلب با توجه به محتوای آثار بزرگان و کمی اشاره به آن می توان با موفقیت از این بن بست بیرون آمد.
طبق معادله دومجهول، اگر بزرگان را والدین و آثارشان را مانند فرزندانشان در نظر بگیریم. در نتیجه ما در نقش همسر آینده در جلسه آشنایی با والدین شریک زندگی خود، باید به دنبال راه های جلب نظر مثبت آن ها باشیم. بر طبق این نظریه از آنجایی که هر فرزندی برای پدر و مادرش ارزشمند است پس می توان با صحبت در مورد فرزندشان، جو سنگین ملاقات را بهتر کرد.
با استفاده از همین روش به کتاب بینوایان متوسل شدم. شخصیت های فراوان رمان با جنبه های مثبت و منفی و خط سیر زیبای داستان در روایت زندگی هر یک از آن ها می توانست برای شروع صحبت با ویکتور مفید باشد.
نمی دانستم مستقیم می توانم ویکتور را خطاب قرار بدهم یا نه؟ اما تصمیمم را برای شروع صحبت گرفته بودم. کتاب گلستان هنوز روی پاهایش باز بود و مدادی را بین صفحات کتاب گذاشته بود. نفس عمیقی کشیدم و لب های خشک شده ام را با زبان تر کردم.
-آااا ... (خشک شدم اما تسلیم نشدم) آااا ... ببخشید که مزاحم کتاب خوندنتون شدم. می تونم یک سوال در مورد رمان بینوایان بپرسم؟( بالاخره حرف زدم)
کف دستش را روی کتاب گذاشت و سرش را بالا گرفت. مشخص بود بین ابیات سعدی، در لحظه خلسه احساسی بوده و صدای من مثل یک قلاب ماهی گیری روحش را از میان آن گلستان و بوستان بیرون کشیده است. اما بر اساس قانون والدین و فرزندان، بردن اسم بینوایان برگ برنده من بود.
خیلی کوتاه و خشن گفت: بگو
صدای قورت دادن آب دهنم آنقدر بلند بود که خودم تعجب کردم اما سوال هایی که در مورد رمان بینوایان داشتم یک دفعه هجوم آوردند و پرسیدم: چطور فقر را اینقدر محسوس به تصویر کشیدید؟ وقتی زیبایی و جذابیت های اشراف و شاهزاده ها همه را جلب می کند، چرا فقر را انتخاب کردید و چطور از آن یک شاهکار ساختید؟
کاملا به طرفم برگشت، توانسته بودم توجهش را جلب کنم.