ساعتهای زیادی را صرف کار کنید البته وقتی که واقعا لازم است. به یاد داشته باشید که شما زندگی شخصی خودتان را هم دارید. بین این دو توازن برقرار کنید.
بعضی از رییسها باور دارند که باید اولین نفری باشند در کار حاضر میشود و آخر از همه خارج شوند تا الگوی مناسبی برای کارمندان باشند.این نمیتواند مثال خوبی برای پیشرفت باشد. صرف حضور داشتن و سازندهنبودن به درد هیچکس نمیخورد. مرعوب کردن افراد برای ماندن تا آخر وقت نتایج بدی خواهد داشت.این فقط مشکل کشور ما نیست. ژاپنیها از ما فراتر رفتهاند ، لغتی در فرهنگشان دارند به نام کاروشی که معنای آن مردن از کار کردن زیاد است. وقتی رییسشان هنوز سر کار ماندهاست آنها کار را ترک نمیکنند و اگر لازم باشد تا نیمههای شب در محل کار میمانند فقط به این دلیل که رییس هنوز نرفته است.این خصوصیت بسیاری از ژاپنیها در محل کارشان است. (هیئتی در دولت ژاپن پیشنهاد داده است که کارمندان برای اضافهکاری نباید بیشتر از یکصد ساعت در ماه اضافه کار داشته باشند).حتی عدد صد ساعت رقم بسیار بزرگی برای اضافهکاری است. اما در آلمان وقتی بیشتر از ساعت کاری ، مجبور به کار کردن شوید، معنی آن به سادگی این است که شما در کارتان ناکارآمد بوده اید.شما باید خجالت زده باشید که هنوز در محل کار ماندهاید نه اینکه افتخار کنید.در انگلستان معتقدند، زیادی کارکردن از کارآمد بودن میکاهد. در فرانسه حتی از انگلستان هم پا را فراتر گذاشته اند، وقتی در انگلستان بعد از ظهرهای روز جمعه هنوز مردم سر کار هستند ، در فرانسه فرانسویها تعطیلات آخر هفته خود را چند ساعتیاست که آغاز کردهاند. البته نمیتوان اسم این را موفقیت گذاشت. شاید موفقیت نباشد.
چرا نمیخواهید به خانه بروید؟
خلق فرهنگی با ساعت کاری زیاد احتمالا راه حلی برای کارامد بودن نیست و میتواند باعث بیماریهای روحی شود.
در سال 2015 موسسه پیآر مطالعهای بر روی نیروی کار انگلستان انجام داد. این مطالعه بر روی دو هزار کارمند انجام گرفت. تحقیق نشان داد که افراد بسیاری برای اضافه کاریشان دستمزدی دریافت نکردهاند. 61 درصد آنها گفتندکه خارج از قرارداد کاریشان برای اضافهکاری ماندهاند ،در سال 2017 کمپانی تی یو سی محاسبه کرد که مبلغ دو میلیارد و یکصد میلیون پوند پول بایت اضافه کاری افرادی پرداخت نشده است.اما چرا وقتی ما سخت و زیاد کار میکنیم، کارآمدی ما کم میشود؟ یکی از معانی پایین بودن کار آمدی این است که مردم آن پولی که باید دریافت کنند را دریافت نمیکنند.آنها زمانشان را صرف کار میکنند اما نتایج کار به آن خوبی نیست.
وقتی ما به طور مداوم ساعتهای زیادی را کار میکنیم، به هر صورت سلامتی ما صدمه خواهد دید.ما خسته خواهیم شد و این خستگی باعث از دست دادن توانایی در برخورد با مشکلات پیشآمده و بروز تصمیمهای اشتباه خواهد بود.چیزی که در کل تاثیر منفی بر روی توانایی کاری ما خواهد داشت. ما حتی وارد دایره ضرب و شتم خواهیم شد.بسیاری از ما برای جبران عملکرد اشتباه خود سعی میکنیم با اضافه ماندن در کار آن را جبران کنیم. که سرانجام باعث افزایش فشار ، استرس، اشتباه و تصمیمهای غلط خواهد شد. حتی بدتر از آن به صورت اجتنابناپذیری خانوادههایمان نیز صدمه خواهند دید.
سلامتی ثروت است
در گذشته دلایل اصلی غیبت طولانی از کار بهخاطر بیماریهای مانند کمردرد و دردهای عضلانی بود.ولی امروزه استرس، افسردگی ، اضطراب، بیماریهایی هستند که باعث نرفتن افراد به سرکارشان میشود. مطابق یک نظرسنجی که در کشور انگلستان انجامشده ، حدود 30 درصد افراد احساس میکنند زمان کافی برای انجام موثر کارها ندارند و 18درصد میگویند که بخاطر حجم کار و خستگی نمیتوانند کارشان را به طور مناسب انجام دهند.انگلستان در دام زمان طولانی کار و پایین بودن کارامدی گرفتار شده است. متاسفانه ما فرض میگیریم که کار کردن بیشتر از حد مجاز با توانایی کامل میتواند موجب کارامدی در کشور باشد اما این حقیقت ندارد. ما اگر میخواهیم بهرهوری و کارامدی را بهبود ببخشیم باید قبول کنیم که باید نگرشمان را تغیر دهیم که این شیوه به سلامتی مردم صدمه میزند و هرگز بهرهوری پایدار نخواهد ماند.
آیا همه آن جلسات ضروری است؟ مجبورید به این همه سفر کاری بروید که شما را از خانه و خانواده دور کند؟ این تعداد ارزیابی عملکرد اجتماعی لازم است که شبها یا آخر هفتهها برگزار شود؟ اینها سوالاتی هستند که مدیرها باید بپرسند.
شکستن فرهنگ ساعت زیاد کاری
اگر میخواهیم رفتار مردم تغیر یابد باید سیگنالهای باورپذیری از مدیران و رهبران به سمت کارمندان برسد که واقعا ساعت طولانی کار لازم است؟ و این سیگنالها باید دقیقا از میان همه سازمان فرستاده شود، این یعنی باید مدیرانی استخدام شوند که شاید از لحاظ تکنیکی شایسته نباشند اما از لحاظ مدیریت افراد دیگر دارای توانایی خوبی باشند. به ندرت میبینیم که در یک مجموعه کارمندی، مدیر از درون مجموعه انتخاب شود. زیرا اکثر سازمانها مدیرانی را استخدام میکنند که صاحب تکنیک کار مورد نظر باشند یا سابقه کاریشان معقول به نظر برسد.آنها مدیرانی که بتوانند درک درستی از استعداد کارمندانشان داشته باشند را استخدام نمیکنند.وقتی ما مدیری استخدام میکنیم مهمتر از تواناییهای شخصی در رشته مورد نظر باید بررسی کنیم که آیا توانایی ایجاد رابطه خوب با همکاران و ساختن محیطی خوب را دارند یا نه.
انگلستان به رهبرانی احتیاج دارد که توانایی صحبت با کارمندان، به زبانی قابل درک برای آنها را داشته باشد .رهبرانی که بتوانند اعتمادسازی کنند.انعطاف پذیر باشند و به کارمندان حجم کار قابل انجام بدهند که برای کارمندان قابل قبول باشد.
برای خیلی از مدیران،وقتی مسائل شخصی و خانوادگی کارمندان در محیط کار سر ریز میشود مدیریت تیم مشکل میشود. بسیاری از مدیران آموزشهای لازم برای مکالمات چالشی در مورد مشکلات خانوادگی در محیط کار، یا احساس افسردگی، اضطراب، یا مشکلات رابطهای در محیط کار و مسائل زندگی ندیدهاند. ما نیاز داریم بر روی این مورد نیز کار کنیم و بهتر شویم.
سازمانها باید مطمئن شوند مدیرانشان تواناییهای لازم برای کنترل کردن مکالمههای چالشی دارند. واین توانایی را در استخدام مدیران در اولویت بالا قرار دهند.تا وقتی اینها اتفاق نیفتد ما بهبود معناداری در بهره وری نخواهیم دید.احترام به سختکوشی جواب ما نیست. همچنین برای سلامتی مردم خوب نیست. چنانکه وودی آلن میگوید : من نمیخواهم جاودانگی را در کارم بدست بیاورم. من میخواهم جاودانگی را با نمردن بهدست بیاورم.
به من بگویید هدفتان برای زندگی هیجانی و با ارزش چیست؟
لازم نیست که تکرار کنیم حرفهایی که انسانها هنگام مرگ نمیتوانند بگویند. خارج از جوک همه میدانیم موضوع چیست، موضوع اقتصاد است، موضوع پول است، بخشی از این مجموعه بودن است. اما ممکن است شما مانع از افتادن در دامی شوید که از آن کار با وجود درآمد خوب بیزار هستید. این چیزی هست که اصولا جوانها دچار اشتباه نمیشوند، چون دیدهاند که والدینشان این اشتباه را کردهاند و آنها درس گرفتهاند و نمیخواهند تکرار کنند.
کار مهم است. کار به زندگی معنی و مفهوم و همچنین پول میدهد .مردم میخواهند مشارکت هدفمند داشته باشند.اما تا وقتی که به نحو خوبی مدیریت و رهبری شوند.خیلیها دچار بیهودگی و بیفایدگی خواهند شد. وظیفه رهبران و مدیران این است که نشان دهند ساعتهای کار طولانی میتواند به کار و خود فرد صدمه بزند و در آن مواقع به کارمندانشان بگویند بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که به خانه بروید.
از کتاب افسانههای مدیریت،نویسنده:استفان استرن و کری کوپر،مترجمین: فرزاد عالینسب و مهدی صفوی.