فخری حسینی
فخری حسینی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

پاک کردن تخته سیاه

آن زمان تخته سیاه در کلاس‌های درس برپا بود اسمشان سیاه بود ولی رنگشان معمولا سبز بود. در آبدارخانه یک جعبه مخصوص گچ بود و معلم بچه‌ها را می‌فرستاد تا گچ بیاورند. اسفنجی که با آن تخته را پاک می‌کردیم معمولا کج و معوج و مچاله بود. شستن تخته پاکن از وظایفی بود که باید با مهارت هر چه تمام انجام می‌شد. کامل شسته میشد و آبش کامل گرفته میشد. اگر اینطور نمیشد ردی از تخته پاکن روی تخته می‌ماند و هر چه هم تلاش می‌کردیم و تخت پاکن خیس و آب چکان را روی تخته می‌کشیدیم اوضاع خرابتر میشد. پس همان بهتر که از اول خوب شسته میشد تا نوشته‌ها مابین لکه‌ها و ردهای تخته پاکن گم نمیشدند.

این تخته‌ها تا دانشگاه با ما آمدند با این تفاوت که در آنجا به طولشان اضافه شده بود و دارزتر از تخته‌های مدرسه بودند. استاد تا جایی که جا داشت تخته را پر می‌کرد و از یک وجب آن هم نمی‌گذشت.

یکبار من کمی دیر به کلاس درس استاد رسیدم و جریمه‌ام شد شستن تخته‌پاکن. به دسشویی‌ دانشگاه رفتم و با این دلهره که حتما این وظیفه خطیر را درست انجام دهم با دقت مشغول شستن شدم. چند بار آبش را گرفتم و در مدت شستن تصویر پاک کردن تخته توسط استاد و نگاه‌های پر تعداد بچه‌ها جلوی چشمانم بود.

ماموریت انجام شد و به سمت کلاس راه افتادم و تخته پاکن را در جای مخصوصش گذاشتم و رفتم اولین صندلی خالی نشستم و منتظر ماندم تا تخته پاکن به تخته کشیده شود. تازه تخته پاک شده بود و مدتی طول می‌کشید تا پر شود و استاد از یکی از بچه‌ها بخواهد که آن را پاک کند.

بارها پیش آمده بود که تخته پاکن خوب شسته نشده بود و استاد وسواسی ما دانشجوی دیگری را برای تکرار شستن فرستاده بود. در همین دلشوره‌ها که آیا خوب شسته‌ام یا نه بود که استاد تخته‌پاکن مچاله را در دستش مچاله کرد و نگاهی به آن انداخت. و بعد از یکی از بچه‌ها خواست که تخته را پاک کند. من چشمانم روی تخته میخ شده بود. تخته پاکن رو تخته کشیده شد و من در دلم برای خودم غش و ضعف کردم از این همه هنر! و با یک غرور سربلند کردم و به اطرافم نگاه کردم. در حد اینکه نمره اول کلاس را کسب کرده باشم سرخوش بودم.

تخته‌سیاهتخته‌پاکنگچ‌ سفیدخاطره
کارشناس ارشد مدیریت کارآفرینی دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید