فی فی
فی فی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بوی مرگ

مادر هم بوی نا می‌دهد. بویش دیشب که دهانش را وا کرد تا بگوید شب بخیر به مشامم خورد، در سرم پیچید و مرا با خودش برد تا ماشین پدر. همانجا که برای اولین بار شنیده بودمش.

پدر هم چندماه پیش از مرگش همین بو را می‌داد؛ بوی چرک پوست، زوال روده و معده، پوسیدگی دهان و دندان، بوی مرگ بدن.
هرچه بود دهانم را می‌بستم، سوراخ‌های دماغم را پر از هوای محیط می‌کردم تا بکشمش بالا و به‌غایت در مخیله‌ام بگنجانم. تا بماند همانجا و فراموش نشود.

نمی‌دانستم چرا اما بویش را دوست داشتم، انگار می‌خواستم برایم سنجه‌ای شود برای تشخیص بوی مرگ. بوی مرگ بود و من دوستش داشتم.

مرگادوارد مونکروزنگاریدلنوشته ها
فی‌فی خیال می‌بافد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید