اولین باری که سرما خورد،ی را توصیف میکردم ،
سه سال پیش بود..
معلم نویسندگی ام خوشش آمده بود.
(کلا میانه ی خوبی با توصیف کردن داشت !)
ولی من آن توصیف های دردناک و غم انگیز را از ته دل نوشته بودم .
می توان گفت ، درد و حال بد من ، ذهنم را هل می داد و قلمم را روی کاغذ میکشاند .
و این نوشته رنگ و بوی درد داشت.
دو سال پیش ، خواهر زاده ام یک ساله ام وسط حال می چرخید .
وقتی از کنارش می گذشتم ،
گفت : فاطمه
سرم را برگرداندم ،
و او ادامه داد : چیزی داخل گلوم هست هرکاری می کنم نمی تونم قورت بدمش 🥺
اولین بار بود ، اینقدر خوب توصیفی برای خرط های داخل گلو می شنیدم :)
دلم برایش سوخت .
کوچولوی من داشت مریض میشد .
ولی دلم نمی خواست من کسی باشم که به او حقیقت را می گفتم !
پس سکوت کردم و رفتم...
سحر که شد صدای مامان مرا از خواب بیدار کرد .
و بیداری مرا با حقیقت رو به رو کرد ...
چیزی داخل گلویم بود که نمی توانستم قورتش بدهم :)
صدای قاشق داخل لیوان را میشنیدم،
که میرقصید و خود را به دیواره ی لیوان می کوبید .
مامان لیوان آب نمک را دستم داد .
نگاهش کردم .
ناگهان چهره ی معلم شیمی آمد جلوی چشمم :
نههههه اونو نخور باید غلضتش رو حساااب کنیم !
مولار یا ppm ؟
سرم را تکان دادم.
آب نمک باید خورده میشد...
میشود قرص بخورم ؟
الان ؟
درد دارم .
بعد از درس بخوری بهتر نیست ؟
ولی من درد دارم .
خوابت میگیره آخه .
ولی آخه من درد دارم!
درس درس درس
این صدا در ذهنم تکرار میشد...
درس چند ماه است به راحتی تو حمله کرده ؟
بیش از سه ماه
خوب با او میجنگی ؟
تقریبا شکستش دادم ولی...
ولی چی ؟
متحد پیدا کرده است ! می ترسم درس ، حالا که برای اذیت کردنم متحد دارد دیگر شکستم بدهد !
متحد ؟ متحد او کیست ؟
سرما خوردگی !
ولی .... :)
زیاد هم بد نشد 😜
یه روز کامل استراحت کردم😌
خوابیدم ، خوابیدم و خوابیدم 😌
یه فیلم دانلود کردم نگاه کنم .
ولی قشنگ نبود 🥺
حیف حیف حیف ۹۵۰ مگ تلف شده ام😔
اومدم تو ویرگول .
حسش نبود ولی ...
رفتم لوازم تحریر فانتزی ببینم
تقریبا همشون رو یک بار قبلا دیده بودم 😁
و در آخر ...
داخل کتابراه .
فهمیدم مایکل وی جدیییییید اومدهههههه😱😱😱😱🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳
😁
عشق منیییی تو😍
داستان جلد قبلش جای حساسی تموم شده بود .
واقعا خوشحال شدم که جدیدش اومده
خلاصه سرگرم شدم باهاش که ناگهاااان ...
ناگهااان...
گفت باید نسخه ی اصلی رو بخرید 🥺
۱۶۷ هزاااااار تومان !!! برای یک کتاب الکترونیکی 😡
یه تخفیف پنجاه درصدی گرفتم و کتاب رو خریدم ولی 🥴
(یکی نبود بگه یه روز اومدی استراحت کنی مثلا ، آخه اینقدر پر خرج ؟🥲)
هنوز درگیرشم.
کتاب قشنگمو باید امروز تموم کنم ، فردا برم کتابخونه درس بخونم 🥲
پ.ن : پارسال جشن تولدم باحال تر بود 🥺 هدیه هام هم بیشتر ولی امسال چون مدرسه نمیرفتم فقط من و خانواده ام بودیم🥲
با وجود این خواهرام (بر خلاف انتظارم خیلی خوشحالم کردند 😍)
و اون یکی :)
یه دنیااااا راضیم و خوشحااال🥹 😍🥰