فاطمه
فاطمه
خواندن ۳ دقیقه·۲۴ روز پیش

خیانت بدن من به من 🤧

اولین باری که سرما خورد،ی را توصیف میکردم ،

سه سال پیش بود..

معلم نویسندگی ام خوشش آمده بود.
(کلا میانه ی خوبی با توصیف کردن داشت !)


ولی من آن توصیف های دردناک و غم انگیز را از ته دل نوشته بودم .


می توان گفت ، درد و حال بد من ، ذهنم را هل می داد و قلمم را روی کاغذ می‌کشاند .
و این نوشته رنگ و بوی درد داشت.


دو سال پیش ، خواهر زاده ام یک ساله ام وسط حال می چرخید .

وقتی از کنارش می گذشتم ،

گفت : فاطمه

سرم را برگرداندم ،

و او ادامه داد : چیزی داخل گلوم هست هرکاری می کنم نمی تونم قورت بدمش 🥺

اولین بار بود ، اینقدر خوب توصیفی برای خرط های داخل گلو می شنیدم :)




دلم برایش سوخت .

کوچولوی من داشت مریض میشد .

ولی دلم نمی خواست من کسی باشم که به او حقیقت را می گفتم !

پس سکوت کردم و رفتم...



سحر که شد صدای مامان مرا از خواب بیدار کرد .

و بیداری مرا با حقیقت رو به رو کرد ...

چیزی داخل گلویم بود که نمی توانستم قورتش بدهم :)



صدای قاشق داخل لیوان را می‌شنیدم،

که می‌رقصید و خود را به دیواره ی لیوان می کوبید .

مامان لیوان آب نمک را دستم داد .

نگاهش کردم .

ناگهان چهره ی معلم شیمی آمد جلوی چشمم :

نههههه اونو نخور باید غلضتش رو حساااب کنیم !

مولار یا ppm ؟


سرم را تکان دادم.

آب نمک باید خورده میشد...



می‌شود قرص بخورم ؟

الان ؟

درد دارم .

بعد از درس بخوری بهتر نیست ؟

ولی من درد دارم .

خوابت می‌گیره آخه .

ولی آخه من درد دارم!

درس درس درس

این صدا در ذهنم تکرار میشد...



درس چند ماه است به راحتی تو حمله کرده ؟

بیش از سه ماه

خوب با او میجنگی ؟

تقریبا شکستش دادم ولی...

ولی چی ؟

متحد پیدا کرده است ! می ترسم درس ، حالا که برای اذیت کردنم متحد دارد دیگر شکستم بدهد !

متحد ؟ متحد او کیست ؟

سرما خوردگی !



ولی .... :)





زیاد هم بد نشد 😜

یه روز کامل استراحت کردم😌

خوابیدم ، خوابیدم و خوابیدم 😌


یه فیلم دانلود کردم نگاه کنم .

ولی قشنگ نبود 🥺

حیف حیف حیف ۹۵۰ مگ تلف شده ام😔


اومدم تو ویرگول .

حسش نبود ولی ...


رفتم لوازم تحریر فانتزی ببینم

تقریبا همشون رو یک بار قبلا دیده بودم 😁


و در آخر ...

داخل کتابراه .

فهمیدم مایکل وی جدیییییید اومدهههههه😱😱😱😱🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

😁

عشق منیییی تو😍



داستان جلد قبلش جای حساسی تموم شده بود .

واقعا خوشحال شدم که جدیدش اومده

خلاصه سرگرم شدم باهاش که ناگهاااان ...

باشه باشه می دونم هیچ ربطی نداشت🚶‍♀️ ولی تولدمه آخه 😄
باشه باشه می دونم هیچ ربطی نداشت🚶‍♀️ ولی تولدمه آخه 😄



ناگهااان...

گفت باید نسخه ی اصلی رو بخرید 🥺

۱۶۷ هزاااااار تومان !!! برای یک کتاب الکترونیکی 😡

یه تخفیف پنجاه درصدی گرفتم و کتاب رو خریدم ولی 🥴

(یکی نبود بگه یه روز اومدی استراحت کنی مثلا ، آخه اینقدر پر خرج ؟🥲)



هنوز درگیرشم.

کتاب قشنگمو باید امروز تموم کنم ، فردا برم کتابخونه درس بخونم 🥲



پ.ن : پارسال جشن تولدم باحال تر بود 🥺 هدیه هام هم بیشتر ولی امسال چون مدرسه نمی‌رفتم فقط من و خانواده ام بودیم🥲

با وجود این خواهرام (بر خلاف انتظارم خیلی خوشحالم کردند 😍)

و اون یکی :)


یه دنیااااا راضیم و خوشحااال🥹 😍🥰



دلنوشتهکنکورسرماخوردگیدل نوشتهدرس
یک راز هستم ، از آسمان افتاده ، در گوش شبنمی ، بر روی گل خفته . تا فاش شود این راز ، شنبم در جهان ، میزند پرسه :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید