ویرگول
ورودثبت نام
فواد افراسیابی
فواد افراسیابی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

نهان؛ پادکستی درباره‌ی شعر و ادبیات

پادکست مجله نهان
پادکست مجله نهان

تا حالا تصور کردید که بازیگر یک فیلم هستید و دوربین فیلمبرداری سایه‌به‌سایه باهاتون میاد و ازتون فیلم می‌گیره؟

بذارید بگم فیلم زندگی من چه‌جوریه...




همین اولش اعتراف می‌کنم که این فیلم خیلی جذاب نیست.

و احتمالا تو همون 15 دقیقه اول خیلی‌هاتون سالن سینما رو ترک می‌کنید چون داستانش پیچش عجیبی نداره و خبری از غافلگیری‌‌ها و تعلیق‌های میخکوب‌کننده توش نیست.  

یک صفحه سفید از word که هر بار با کلماتی پر می‌شه، روی دسکتاپ ذخیره می‌شه! و دوباره ...

البته گاهی اتفاق‌‌هایی هم تو این فیلم می‌افته، مثلا؛ قهرمان از قاب خارج می‌شه و با یک لیوان چای برمی‌گرده و دوباره مشغول تایپ می‌شه.

همین! تمامِ این فیلم در همین سطرها خلاصه می‌شه.

اما بیایید به‌عنوان راوی دانای کل، وارد ذهن قهرمان فیلم بشیم. قهرمان این فیلم بعضی وقت‌ها -بدون اینکه به کسی بگه- بعضی محتواها را با 10% از وجودش می‌نویسه و گاهی با تمام سلول‌های وجودش.

اون وقت‌هایی که از پای لپ‌تاپش بلند می‌شه و شروع می‌کنه اتاقش رو بالا پایین کردن، همون موقع‌هاست که با تمام وجودش نوشته و نتیجه دلخواهش رو گرفته.

اون لحظه‌ها تصویر ذهنش درست مثل آتشبازی ذهن «موش سرآشپزه» وقتی انگور و پنیر رو با هم می‌خوره.

نمی‌خوایم قضاوت کنیم!

اما خودش به این جمله از «نیچه» _ فیلسوف آلمانی_ خیلی ایمان داره: «اگر هنر نبود واقعیت ما رو خفه می‌کرد.»

قهرمانِ فیلمِ ما هم پیش خودش فکر می‌کنه اگه همین لحظه‌های انفجار نور تو ذهنش نبود، اگه همین «آخیش» گفتنای از ته دل بعد از نوشتن بعضی محتواها نبود، الان _دور از جون_ واقعیت خفه‌ش کرده بود، مخصوصا این روزا که پر از تلخی و دشواریه.

حالا... این قهرمانِ ما، وارد خونه‌ای شده که همیشه از پشت پنجره‌‌ش با حسرت داخلش رو نگاه می‌کرد.

بله. اولین اپیزود از پادکستش رو با عنوان مجله نهان منتشر کرده. متنش رو با تمام وجودش نوشته و بعد تک‌تک کلماتش رو لبریز از شوق پشت میکروفن گفته.

از شما بینندگانی که هنوز سالن سینما رو ترک نکردید و همراهِ قهرمانِ فیلم تا اینجا اومدید، دعوت می‌کنم به «پادکست نهان» گوش کنید.

فیلمپادکستمعرفی پادکستادبیاتشعر
شاعر، تبلیغ‌نویس و نویسندۀ محتوای خلاق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید