Edi
Edi
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

جای خالی پدر

صبح بعد از نماز اومدم بخوابم، یهو ناخودآگاه به این موضوع فکر کردم که اگر بابا بزرگ یا بابا حاجی الان بودن چه تاثیری تو زندگیم میذاشتن و چقدر همه چیز فرق می کرد. یهو دلم عجیب برای داشتنشون تنگ شد. بعد یهو ذهنم رفت به این سمت که اگر اماممون ظهور کرده بود چقدر همه چیز فرق می کرد.

چند وقت پیش به یه نفر گفتم: تو که الان پدرت فوت شده مثلا احساست اینطوری هست که برادرت پشتته؟ گفت: راستش من چون سال ها پدرم پیشم نبوده اصلا تا به حال به این موضوع فکر هم نکردم که مردی می تونه پشتم باشه. بعدش گفت: راستی زندگی می تونست چقدر راحت تر باشه و من حتی به امکانش هم فکر نکرده بودم. یعنی حتی رؤیاش رو هم نداشتم. از بس که تلاش کردم به هر چیزی که دنیا بهم تحمیل کرده عادت کنم و فکر کردم زندگی همینه.

حقیقتش اینه که ما نمی دونیم که زندگی می تونه چقدر شیرین تر باشه. چقدر راحت تر باشه. یک کلمه درست کردیم به اسم واقع بینی و بهش اعتبار دادیم. هر کسی بیشتر تلاش کنه، بیشتر برای مشکلاتش بدو بدو کنه آدم با ارزش تریه. اصلا بُعدِ روحی فرد رو در نظر نمی گیریم. تشویق های جامعه برای موفقیت های مادی ما رو حریص تر می کنه و حواسمون نیست که این نوع تشویق ها خودشون عامل بدبختی ما هستن. کسی هم نمیگه تو که انقدر دویدی، انقدر پیشرفت مادی کردی، انقدر درس خوندی، بچه های خوب تربیت کردی، خودت خوبی؟ خیلی سخت بود؟ چی رو از دست دادی؟ میدونی اگر اماممون بود اصلا لازم نبود انقدر خودت رو اذیت کنی؟ میدونی این ساختمون 100 طبقه ای آسانسور داشت و تو پیاده پله ها رو رفتی بالا؟ میدونستی پدرت شاهه ولی تو مثل برده ها زندگی کردی؟

تازه اینجا می فهمی که اون آدمایی که تو رو به خاطر سختی ای که تو پله ها کشیدی تشویق کردن با ناآگاهیشون چه خیانتی بهت کردن.

پدرامامامام زمانمنجیظهور
صلی الله علیک یا اباصالح المهدی. لیسانس مدیریت بازرگانی - علاقه مند به روانشناسی - در انتظار فرج
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید