از اهالی بیابان
از اهالی بیابان
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

طرح هدفمندسازی چرت و پرت گویی های عامدانه قسمت دوم

این قسمت: سرگیجه و توهم

ما آدما انگار زیاد از دنیای واقعی خوشمون نمیاد. دوست داریم همش ازش فرار کنیم. دوست داریم گیج بشیم. توهم بزنیم. برای همینه که یه عالمه پول مواد و الکل می دیم تا لحظه‌ای از هوشیاریمون کم بشه و بریم به یه دنیای دیگه. یا اینکه اینقدر دور خودمون می چرخیم تا سرمون گیج بره و این دنیا رو فراموش کنیم. خود من بی‌خوابی رو دوست دارم چون باعث میشه هوشیاریم کم بشه. همزمان با بی‌خوابیم یه آهنگ الکترونیک مریض و ناشناخته گوش میدم و نیم ساعت زل میزنم به گوشه دیوار و از دنیا یه کوچولو کنده میشم. اصلا ما به یه سری افراد پول می دیم که بیان ما رو گیج کنن. شعبده بازها رو میگم. استخدامشون می کنیم که یکم گولمون بزنن و ما فکر کنیم که داریم یه چیزی خارج از قوانین طبیعت می بینیم. یه چیزی فراتر از واقعیت. هنرمندا رو تشویق می‌کنیم تا برامون لحظه‌ای غیرواقعی رو بسازن. برای همینه که نولان اینقدر محبوب شده. خیلی از هنرمندها هم خسته از واقعیت، شیرجه می‌زنن تو دنیای خیالاتشون. دنیایی که نه خودشون میشناسن و نه ما.

آقای سالوادر دالی مثل اینکه خیلی از واقعیت کفری بوده. یا شایدم خیلی شیفته غیرواقعی ها
آقای سالوادر دالی مثل اینکه خیلی از واقعیت کفری بوده. یا شایدم خیلی شیفته غیرواقعی ها


اما چرا ما اینقدر از دنیای واقعی مون متنفریم؟ چرا از هر موقعیتی استفاده می‌کنیم تا به عمه‌اش سلام برسونیم؟ چون مزخرفه؟ چون داره آزارمون میده؟ درسته داره آزارمون میده. جنگ و ظلم و بدبختی و هوای آلوده و همکاری ابی و تهی و خودسوزی #دختر_آبی و بی‌پولی همه آزاردهنده است. اما چرا به جای اینکه باهاش کنار بیایم سعی می‌کنیم ازش فرار کنیم؟ اصلا چرا نمیشه باهاش کنار اومد؟ انگار این دنیا مناسب ما نیست. یا ما برای این دنیا ساخته نشدیم یا برعکسش. مثل یه توریست خارجی هستیم که میره توی یه مسافرخونه ایرانی که فقط توالت زانو شکن ایرانی داره و مجبوره رو زمین بخوابه. واسه همین شب ها هم درکنار فانتزیش با کیت آپتون، به توالت دیار خودشون فکر می‌کنه و تخیلش می‌کنه تا یکم درد زانوهاش رو فراموش کنه.

حالا ما هم تخیلات و رویاها و الهامات و توهماتمون رو روزنه‌ای به دنیای متناسب با خودمون می‌بینیم. انگار بخشی از وجودمون بی‌تابه برای اینکه دوباره برگرده به اون دنیا. البته این قسمتی از وجود برای بعضی‌ها غیرفعاله. مال بعضیا خیلی فعاله که میشن هنرمند. مال بعضیا به روش صنعتی فعال میشه. اون زیاد عاقبت خوشی نداره. اما این دنیای متناسب با خودمون کجاست؟ و چرا تو این دنیایی که سحر قریشی کارگردانشه، زندانی شدیم؟

حالا اگه واقعا این دنیای ما نباشه و جای ما اینجا نیست، پس یعنی همه زندگی ما رنجه. همه زندگی ما فغان و غمه. غم دوری. اندوه دور شدن از دنیای اصلی. غم دورشدن از اصل. دور شدن از بال های پروازمون. نمیدونم چرا اما احساس می کنم ما بال داشتیم. یا حداقل با یه کلکی پرواز می کردیم. برا همین اولین کاری که بعد از مصرف مت آمفتامین می کنیم، امتحان می کنیم که قدرت پروازمون برگشته یا نه. یا همش به پرنده‌ها نگاه می‌کنیم و افسوس می‌خوریم. البته ما خود پرواز کردن رو دوست نداریم. ما اون حس رهایی ش رو دوست داریم. اون حسی که انگار خوب میشناسیمش اما خیلی وقته نداشتیمش. اینم یه نشونه دیگه از زندانی بودن ما.

صحنه آخر فیلم Birdman
صحنه آخر فیلم Birdman

گفتم رنج و اندوه، شاید یه روزی یه سری چرت و پرت هدفمند هم درموردش گفتم. اما فعلا وقتشه که برم یک سری آهنگ تو اسپاتیفای گوش کنم که اصلا نمی دونم سبکشون چیه و خواننده هاشون چی‌ میگن. بعدش هم عجیب ترین تصویرها رو تو ذهنم بسازم و باز هم به شکل خیلی پاستوریزه توهم بزنم و سرگیجه بگیرم.

پی‌نوشت یک: این چرت و پرت گویی هایی که عامدانه شکل می‌گیرند، همیشه در ذهن من بوده‌اند و می‌چرخیده اند. تصمیم گرفتم که آنها را هدفمند سازی کنم تا از درد نگفتنش رها شوم.

پی‌نوشت دو: در این چرت و پرت ها، دوست نداشتم که قوانین نگارشی را آن‌چنان رعایت کنم و کمی به خودم توهم آزادی دادم. اگر موقع خواندن اذیت شدید، معذرت می‌خواهم.

https://virgool.io/@from_desert_NY/%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D9%87%D8%AF%D9%81%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%DA%86%D8%B1%D8%AA-%D9%88-%D9%BE%D8%B1%D8%AA-%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-ypbcu7vcy18w





چرت و پرت گویی های عامدانهتوهمیه کوچولو طنز
من در بیابان هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید