کتاب ملت عشق رو میزارم کنارم هنوز انگشتم لای صفحه کتاب گیر کرده
نگاهی به اطراف میندازنم، بچه ها در حال بازی و لم دادن هستن
حس عجیبی دارم، حس آلیس در سرزمین عجایب و حالا برگشتم توی دنیای خودم، اتاقمو و بچه هام
تفاوت من و آلیس اینجاست که آلیس یک سرزمین عجایب داشت و من ده ها نه و بلکه بیشتر از صد ها سرزمین عجایب دارم و هر بار با باز کردن کتابی جدید وارد سرزمینی عجیب میشم و شگفت زده تو افکارم غرق میشم، که خرگوش سفید جلیقه پوش با عجله رد میشه و یک لحظه وایمیسته و ساعت کوچولو و گردی رو از توی جیب جلیقه اش در میاره و اشاره به ساعتش میگه که عجله کنم و برگردم به سرزمین عجایب ، کتابمو برمیداریم و لبخند پهنی صورتمو پر میکنه.
آمنه دادخواه