۲۲ مرداد ۰۴
امیرعلی ق توی یکی از استوریاش گفته بود: یه روزاییم برای هیچ کاری نکردنه. و گویا امروز من هم، برای همین بود. خوابیدم، ناهار خوردم، جومونگ دیدم، و وقتی که برق رفت دو قسمت فصل ۲ سیلو رو دیدم. و کلی زمان تلف شده که تو اینستا گذشت!
از شب هم که دیگه نگم... شهاب بارون بود انگار؛ ولی از پنجره اتاق من که حتی ستاره های معمولی هم به زور پیدا بودن؛ چه برسه به شهاب!
آره... تو سیاهیِ تاریک آسمون شب، دنبال سپیدیِ دنباله داری می گشتم که ثمره ای... نمیگم نداشت؛ منتظر موندن بی ثمر نیست؛ حتی اگه گم کردت رو پیدا نکرده باشی، باز هم نگه داشتن امید مقدسه...
غزاله هم جواب نداد، البته تا الان. تو دلم باز دارم افسوس توخالی میخورم... حس عجیبیه؛ وسط سیاهی شب؛ منتظر سپیدی نشستن!
- از اتاق ادبیات اشاره شد: انقدر پی سپیدی منتظر میشینی، که دست آخر میون مو های سرت پیداش میشه!