فیال
فیال
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

« جهکان در پوسته موز » یا «صلاحیت علمی یا دانش یا صلاحیت اظهار نظر کسی که پادکست ساخته را چه کسی تأیید کرده است؟ »

چند وقت پیش مطلبی با عنوان «دو برابر زندگی کن! | پادکست رو از کجا شروع کنیم؟» در ویرگول منتشر کردم که ایناهاش:

https://virgool.io/@fyal/podcast-zwoe2y2l7q7m

اما چند روز پیش بود یکی از دوستان لطف کردند و یک کامنت جالب برای بنده گذاشتن و به چند نکته مفید اشاره کردن. اما نکته سومشون بیشتر از همه نظرم رو جلب کرد:

نکته سوم این که پادکست یک اشکال بزرگ دارد که کسی به آن حواسش نیست.
اغلب مخاطبان جذب جذابیت‌های داستان‌ها یا نحوه‌ی روایت قصه‌ها می‌شوند و در این میان کسی که پادکست را می‌سازد می‌تواند هر چیزی دوست دارد میان واقعیت به خورد مخاطب بدهد.
صلاحیت علمی یا دانش یا صلاحیت اظهار نظر کسی که پادکست را ساخته را چه کسی تأیید کرده است؟ هیچ کس.
قرار هم نیست همه جا بنگاه صلاحیت‌تأیید کن ایجاد کنیم. ولی یادمان نرود که این ما هستیم که داریم تریبون دست بعضی‌ها می‌دهیم.
این روزها پادکست فارسی دارد شبیه اینستاگرام می‌شود. تا کجا می‌خواهیم پادکست بسازیم؟ همه هم یک داستان جالب دارند و کلی اظهار نظر شخصی. یکی از فلسفه می‌گوید آنچنان که انگار نیچه از گور برخاسته. یکی از روان‌شناسی می‌گوید که تن فروید را در گور می‌لرزاند.
این ها آفت است دوستان عزیز من.
علم را که سطحی کنیم ارزشش را از دست می‌دهد.
به نظر من تا کسی تخصصش را در زمینه‌ای که صحبت می‌کند اثبات نکند پادکست او بی‌ارزش خواهد بود.

یادم اومد که قبلا هم صحبت هایی با این مضمون شنیده بودم و به نظرم واقعا سوال جالبیه، اما همان طور که یه روز یه مرد خردمند گفت: "برای پاسخ به یک سوال جالب هیچ چیز بهتر از خلق یک جهان موازی نیست!"

اینجوری شد که دست به کار شدم و جهکان رو خلق کردم.

Me, Just now.
Me, Just now.

اما «جهکان» کجاست؟

جهکان (همون طور که گفتم) یه جهان موازیه، از قضا خیلی هم شبیه همین جهانیه که ما توش زندگی می کنیم، اما خب چند تا فرق هم داره، مثلا آدما توش تقریبا ۲۰۰ سالی عمر می کنن، یا خورشت کرفس یک غذای پر طرفدار بین مردم به حساب میاد یا اینکه موز هاشون پوسته ی گردِ سفت دارند که فقط با موز شکن میشه بازش کرد.

راستش جهکان تا هزاران سال دقیقا مثل جهان ما بود، همه چیز روال همیشگی خودش رو داشت تا اینکه نوشتن اختراع شد و کم کم افراد بیشتری نوشتن یاد گرفتن و نوشته ها بیشتر و بیشتر شد. تا اینکه یه روز یه آدم عاقلی پیدا شد و گفت:

آقا چه وضعشه؟ جدیداً هر کی رو میبینی یه کاغذ و قلم گرفته دستش و هرچی فکر می کنه می نویسه.
مردم هم که جذب جذابیت‌های داستان‌ها یا نحوه‌ی روایت قصه‌ها میشن و اون کسی که بلده بنویسه می تونه هر چیزی رو به خورد مخاطب بده.
صلاحیت علمی یا دانش یا صلاحیت اظهار نظر کسی که کتاب می نویسه را چه کسی تأیید کرده است؟ هیچ کس.

مردم هم دیدن راست میگه بنده خدا، نمیشه که هر کس و ناکسی از هر ناکجا دره ای بیاد و هرچی به ذهنش میرسه بنویسه و به خورد مردم بده. اگه مردمو گول بزنه چی؟ اگه در قالب قصه فریب و نیرنگ به خورد مردم بیچاره بده چی؟ همه جمع شدن، گفتن چیکار کنیم؟ چیکار نکنیم؟

گفتن فهمیدیم، یه کمیته می زنیم به اسم «کمیته ی تایید تخصص کسی که می نویسه (کَتَکَم)» و هیچکس حق نداره کتابی چاپ کنه مگر اینکه صلاحیتش تو اون زمینه ای که حرف می زنه توسط این کمیته تایید بشه.

خب همین طور هم شد؛ یه دفتر قشنگ ساختن رو یه تپه سرسبز با چند تا کارمند و یه تیم خبره ی «تایید صلاحیت» اینجا بود که راه جهکان (جــهانی که هــر کــسی در آن نـمی ­نویسد) از جهان ما جدا شد.

راستش تو جکهان همه چی هم خوب پیش رفت، اون اولا کتکم سرش خیلی شلوغ بود، از هر نقطه جهان کلی نوشته و کتاب و داستان و مقاله می اومد که باید با مدارک و مشخصات نویسندش تطبیقش می دادن و بعدم تایید یا ردش می کردن. اما همین طور که گذشت کم کم درخواست ها کم تر و کم تر شد. کتکم هم یواش یواش کارمنداشو تعدیل کرد، امروز کتکم کلاً با یه کارمند اداره میشه که خودش به تنهایی کار ثبت و بررسی و صدور مجوز رو انجام میده.

امروز تو جهکان تعداد کتاب ها و مقالات نوشته نوشته اونقدرا هم زیاد نیست و این دسترسی بهشون رو راحت تر می کنه. اصلا تو خیلی کشور ها بچه های چهارمی یه درس دارن به اسم «اسامی کتب جهان» که توش اسم تمام کتاب های دنیا رو حفظ می کنن (حداقل باهوش تراشون). طبیعتا می تونید حدس بزنید که جهکان نیازی به گوگل و توئیتر و فیسبوک و... هم نداره.

مردم جهکان؟ خب اونام سرشون به کار خودشونه، وقتشون رو کمتر با چیزای بیهوده تلف می کنن و از تصمیمی که گرفتن هم راضین، البته نه همشون!

فکر کنم اولین بار افلاطون بود که صداش در اومد. می خواست گفته های ارزشمند استادش سقراط رو ثبت کنه ولی هر کاری کرد نذاشتن؛ می گفتن سقراط تحصیلات آکادمیک نداره، هر چقدرم که افلاطون گفت "بابا من که اصلا هنوز آکادمی رو اختراع نکردم که شما از سقراط تحصیل آکادمیک می خواید" تو گوششون نرفت که نرفت.

چند قرن بعد هم نوبت جلال الدین بود، گفت می خوام کتاب شعر بنویسم، دیوان شمس، مثنوی معنوی... . گفتند "پیرمرد احترامت واجب، ولی ملا را چه به شعر و شاعری؟ همان مجالس سبعه مگر چه اش است؟ بسیار هم پر مغز و پر مفهوم، مجوزم که دارد. دیگه دردت چیه؟"

رمان جنگ و صلح هرگز چاپ نشد چون تولستوی نه تاریخدان بود نه استاد ادبیات. نوشته های نیوتون به دلیل «مغایرت گفته ها با زمینه تخصص فرد» هرگز چاپ نشد. انیشتین هم کمابیش سرنوشتی یکسان داشت. «الیور توئیست، سرود کریسمس،آرزوهای بزرگ...»، چه کسی برای حرف های نویسنده ای که فقط تا ۱۲ سالگی درس خوانده ارزش قائل می شود؟

مردم جهکان هرگز نامی از «هرکول پوآرو»، «خانم مارپل» و «شرلوک هلمز» نشنیدند، زیرا خالقان آن ها تحصیلات پزشکی داشتند، نه داستان سرایی. وقتی هم که جورج اورول با هیجان «قلعه حیوانات» و «1984» اش را به کتکم برد آن ها را از دستش گرفتند، روی زمین گذاشتند، یک اسلحه به دستش دادند و به او یادآوری کردند این تنها چیزیست که یک سرباز نیاز دارد.



دوست عزیز دلواپس من؛ این ها آفت نیستند. می گوئید در این بین محتوای بی کیفیت هم تولید می شود، کاملا حق با شماست؛ می گوئید هرکسی که یک موبایل هوشمند داشته باشد می تواند یک پادکست ضبط و منتشر کند، بر منکرش لعنت. اما این ها آفت نیستند، این ها ترس ندارند.

مگر در طول تاریخ کتاب بد نداشته ایم؟ مگر هر کسی که یک خودکار و قلم داشت نمی توانست کتاب بنویسد؟ مگر همه ی کتاب های تاریخ تایید صلاحیت شده اند؟ امروز چه کسی هست که بر سر این جمله که «کتاب از بزرگ ترین اختراعات بشر است» شک داشته باشد؟ داستان پادکست هم همین است.

قطعا در بین این هزاران پادکستی که هر روزه تعدادشان بیشتر می شود محتوای کم ارزش و بی کیفیت هم پیدا می شود، اما راهش این نیست که کسی بخواهد صلاحیت صاحب پادکست را تایید کند. پس چه کار باید کرد؟ ساده ست، هیچ.

بذاریم کیفیت از کمیت زاده بشه. خود مردم بهترین قاضی هستند، اینقدر شعور عوام را دست کم نگیریم؛ این تصور که «مردم مانند طفل لایعقل هستند و حتما باید پدری دلسوز و مهربان صبح تا شب بهشان بگوید چه بخورند و چه نخورند، چه بپوشند و چه نپوشند، چه گوش دهند و چه ندهند... » دیگر باید زیر تلّی از کود حیوانی مدفون شود. مردم خودشان می فهمند چه چیزی با کیفیت است و اثر بد هم دیر یا زود به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

پادکستِ تایید صلاحیت شده می خواهید؟ رادیو گوش دهید. بهترین گویندگان، بهترین کیفیت صدا، هر متنشان هم شاید چندین بار تایید صلاحیت شده باشد. چهل سال است با صدای پیرزن درآوردن برنامه می سازند و نمک می ریزند. از برنامه صبحگاهی گرفته تا اخبار ورزشی ننه جون، خاله خانم یا خانوم بزرگ پای ثابتش هستند. چند برنامه رادیویی می توانید نام ببرید که روزانه دنبال می کنید؟ چند تاشون واقعا ارزش گوش دادن دارند؟ نمیگم همه ی برنامه های رادیو مزخرف هستند اما توجه کنید که تایید صلاحیت هم لزوماً نتیجه ی مطلوبی ندارد.

پادکستنوشتنپس من یه موز برمیدارمداستان
فیال_ا. (بفتح فا) زمینی را گویند که بار اول آن را زراعت کرده باشند(برهان). زمینی که اول بار بکارند(اسدی ). «از فیال » یعنی «ابتکاراً واز روی ابتکار».
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید