قصه از جایی شروع میشه که درواقع نزدیک به پایانه، این کتاب نهچندان قطور با متنی بسیار ساده و ترکیبی از غم و طنز انقدر من رو به خودش جذب کرد که شاید نتیجه قبولی کنکور نتونست توجه من رو به خودش جلب کنه :)
رمان سوئدی مردی بهنام اُوه داستان پیرمردی ۵۹ساله رو بازگو میکنه که شامل دوران کودکی، جوانی و پیری این شخص میشه، اُوه پیرمردی ناخوشحاله (عجب واژهای) که دوست داره تمام کارهارو مطابق با یک قانون و نظم خاصی پیش ببره، مردی که در هرچقدر تلاش میکنه تا خودش رو غیرمنعطف و نامهربون نشون بد در عینحال بیشترین کمکهارو به آشنایان و همسایههاش میرسونه، مردی که مصداق بارز مردهای دههی ۳۰ و ۴۰ ایران میشه چون از کارهای فنی سر درمیاره، برای کوچکترین تعمیری سراغ تعمیرکار نمیره و از تمام وجودش حس مسؤولیتپذیری میباره، در طول داستان از مدرسه فرار میکنه، شاغل میشه، تنبیه و اخراج میشه، عاشق میشه و حتی تا مرز پدر شدن پیش میره ولی خُب نویسنده جور دیگهای داستان رو تمام میکنه.
هرچند من چاپ نهم این کتاب رو خوندم اما خوندنش رو به کسانی که علاقه به داستانهای لطیف دارن و اهل رمانهای چندجلدی نیستن بهشدت پیشنهاد میدم، تا قبل ازینکه دیگه توی بازار کتاب پیدا نشه:)