همیشه وقتی کتابی میخونم، اگر جملاتی ازون کتاب واسم جذاب باشه و یجورایی بتونه بعدن بم کمک کنه، یادداشتش میکنم.
? امروز لابه لای دست نوشته های حاصل از کتابخونی های سابقم، به گفتاری از هرمان هسه، نویسنده مشهور آلمانی رسیدم. از هرمان هسه متاسفانه تا به حال کتابی نخوندم به جر کتاب "هرمان هسه و شادمانی های کوچک"که مجموعه ای از داستانها و اشعار و مقالات این نویسنده هستش، که البته زیاد خوشم نیومد از کتاب به جز بخشی هایی از کتاب.
برشی از کتاب هرمان هسه و شادمانی های کوچک:
" من دریافته ام که دوست داشته شدن،هیچ، اما دوست داشتن همه چیز است و هروز بیش از پیش به این باور میرسیدم که آنچه زندگی ما را با ارزش و شادمان می سازد، چیزی جز احساس ها و دریافت های ما نیست"
" هر کجا که بر کره ی زمین، چیزی را می یافتم که میشد آن را خوشبختی نامید، می دیدم که از احساس ها تشکیل شده است... هر آنجا که انسانی از احساس قدرتمند بهره مند بود و با آنها میزیست، هر آنجا که آنها را از خود نمی راند و خوارشان نمی شمرد، بلکه پرورششان میداد و از آنها سرخوش بود، خوشبختی، خود را نشان می داد."
"می توان گروه احساسات را اراده نامید یا هر آنچه به طور معمول بدان نام مینهند. من آن را عشق می نامم. خوشبختی نیز عشق است و نه چیز دیگر. آنکه می تواند عشق بورزد، خوشبخت است. هر جنبش روح ما که با آن، روح خود را در می یابد و زنده بودنش رو حس می کند، عشق است. پس خوشبخت کسی است که می تواند بسیار عشق بورزد."
"تنها آن فضیلتی خوشبختی ساز است که آن را درون خود احساس کنم، بیافرینم و پرورش دهم."
"انسان تنها آن هنگام می تواند خوب باشد که خوشبخت باشد ودر درون خود هماهنگی داشته باشد، یعنی آنگاه که عشق بورزد... تنها چیزی که در جهان برای کسی مهم است، درون خودش است. روحش و توان عشق ورزیدنش."
" باور من این است که آنچه ما از دست داده ایم، شادمانی است... آنکه برای نخستین بار گل کوچکی را می چیند تا در هنگام کار کردن آن را در کنار خود داشته باشد، درآفریدن شادمانی در زندگانی گامی مثبت برداشته است."
?? بنظرم باید گهگاهی این نوشته های پر از احساس رو خوند و کمی ذهنمون رو از ناملایمات این روزگار خالی کرد. چاره ای هم نیست؛ به قول رومن گاری، " دنیا دچار دردسر شده و ما دو راه بیشتر نداریم، یکی اینکه آنقدر بخندیم تا منفجر بشیم و راه دیگر اینکه فقط منفجر بشیم."