شاید اینو بارها شنیده باشیم که برای موفقیت (یا همون رضایت قلبی از وضع زندگی خودمون) باید از ناحیه امنمون خارج بشیم. ناحیه ای که درونش احساس راحتی میکنیم و برای هر شخصی این ناحیه امن یه تعریف به خصوصی داره.
فردی رو در نظر بگیرین که کارمند معمولی یه شرکت خصوصی هستش و با توجه به توانایی هایی که داره خودش رو لایق کار و شرایط بهتری میدونه ولی هیچ اقدامی برای بهبود شرایطش و تغییر وضعیتی که داخلش هست نمیکنه؛ چرا؟ چونکه به کارمند بودن تو اون شرکت عادت کرده و ذهنش برای شرایط موجود یه ناحیه امن تعریف کرده، که اگر تصمیم بگیره که ازین ناحیه خارج بشه، مغزش آلارم میده؛ درست مثه پابند زندانیا که حصار جغرافیایی مشخصی دارن و اگر ازون محدوده خارج بشن، پابند آلارم میده و میان میگیرن میبرنش.
میگن هرچیز خوبی که در انتظار ما هستش بیرون از ناحیه امنه و زمانی که ما جرات تغییر داشته باشیم و از اون ناحیه پامون رو فراتر بذاریم به جاهای خوب زندگیمون نزدیک میشیم. ولی واقعا خارج شدن از ناحیه امن به همین راحتیاست؟؟؟ اصن ارزش داره ناحیه امنمون رو که مثه یه بالش و پتوی گرم و نرم هست رها کنیم و پا به ناحیه ای بذاریم که نمیدونم واقعا چه چیز در انتظارمون هست ؟؟
مارک تواین میگه: "بیست سال دیگه مائوس تر خواهید بود نه به دلیل کارهایی که انجام داده اید، بلکه به خاطر کارهایی که انجام نداده اید. پس طناب کشتی را رها کنید. بادبانها را بالا بکشید و از بندرگاه امن دور شوید. در جهت وزش باید حرکت کنید. سیاحت کنید، خیال پردازی کنید، کشف کنید."
شاید یکی از بدترین چیزهایی که در آینده باش مواجه بشیم همین حسرت کارهایی باشه که میتونستیم انجام بدیم و انجام ندادیم. ناحیه امنمون قطعا ما رو همین جایی که هستیم نگه میداره و نمیذاره ما پیشرفت کنیم و فرصت شناخت بیشتر رو از خودمون دریغ میکنیم. تو کتاب زنده ایم یا زندگی میکنیم (مسعود لعلی) نوشته که "زندگی از دو قسمت تشکیل شده: قله ها و پناهگاهها. در پناهگاه امنیت و آسایش وجود داره و خطری جان شما رو تهدید نمی کند، اما برای تجربه ی ناب زندگی و صعود کردن و قرار گرفتن در اوج باید با چالش قله روبرو شد و به آن غلبه کرد."
پس با این تفاسیر میشه نتیجه گرفت که بیرون زدن از این ناحیه امن چیز خوبیه.اما واس خود من اصلن چیز آسونی نبوده و معمولا تو زندگیم خیلی خیلی کم از ناحیه امنم بیرون زدم. حالا نمیدونم آدمای درونگرا یکی از ویژگی هاشون اینه که سخته از ناحیه امنشون بیرون بزنن یا نه؟ تحقیقی نکردم که آدمای برونگرا بالعکس هستش. یعنی آدمای برونگرا واسشون خارج شدن از ناحیه امن راحته یا نه! ولی بهرحال برای من سخت بوده.
البته اینو باید اعتراف کنم که هروقت تو زندگیم از این ناحیه به ظاهر امن (میگم به ظاهر امن چون یجورایی الکی امنه و بعدن میتونه پدرتو دربیاره?) خارج شدم، اتفاقای خوبی برام افتاده و احساس فوق العاده ای از ارزشمندی و مهم بودن داشتم.