قبلن در مورد علاقه به کاری که انجام میدیم و این که چقدر میتونه در موفقیت ما تاثیر داشته باشه، پستی رو جداگانه در موردش گذاشتم. و حتی گفتم که آدم میتونه بحث کسب و کار و درآمدیش جدا باشه و بحث علاقش هم جدا یعنی خارج از شغلش، علاقش رو دنبال کنه و اینجوری زندگیش رو رضایت بخش کنه. امروز میخوام چند خط از کتاب تسخیر سعادت نوشته برتراند راسل رو در همین موضوع نقل کنم.
برتراند راسل میگه "خوشبختیِ اساسی بیش از هر عامل دیگر منوط برآنست که انسان علاقه ی دوستانه ای نسبت به افراد و اشیایی که در این جهان اند داشته باشد. راز خوشبختی آنست که سعی کنید چیزهای مورد علاقه و میل شما هرچه بیشتر و عکس العملتان نیز دوستانه باشد نه خصومت آمیز."
مثلا خود من بشخصه عاشق اشیای قدیمی و آنتیکم و به قدری از دیدن و داشتن چیزهای عتیغه خوشحال میشم که باورش برای اطرافیانم سخته و میگن آخه این وسیله قدیمی زپرتی چی دارن که اینقد تو رو به وجه میارن؟ برای من وسایل قدیمی و آنتیک و حتی مکانهای قدیمی یه احساس عجیب دارن و این از بچگی تو من نهادینه شده و هنوز که هنوزه از دیدن و داشتن اینجور چیزها به وجه میام و اگر بتونم دور و اطرافم رو از این وسایل پر کنم زندگی واسم لذتبخش تر میشه. حالا این برای هر شخص دیگه ای متفاوته قطعا. یکی ممکنه عاشق دیوانه وار کتاب باشه و دور اطراف خودش رو پر کنه از کتابهای جورواجور و یا شخص دیگه ای عاشق پرنده هستش و اطرافش رو پر میکنه از پرنده های مختلف و خیلی مثالهای دیگه!
هرچه چیزهایی که برای ما ارزشمندند و به ما روحیه میدن نزدیک ما باشن، قطعا حس بهتر و قشنگتری رو نسبت به زندگی داریم؛ اگر هم اون چیزهایی رو میخوایم که خیلی باشون فاصله داریم باید براشون بجنگیم و بدستشون بیاریم؛ به قول یه بنده خدایی اگه اون چیزی رو که دوس داری بدست نیاری در آینده باید همون چیزهایی رو که داری دوسشون داشته باشی. این داستان فقط برای اشیا نیست بلکه برای آدمهایی که تو زندگی ما هم حضور دارند صادقه و ما میتونیم تا اونجا که قادر هستیم اطرافمون رو با اشخاصی پر کنیم که حس دوستانه ای بشون داریم و باعث میشن که ما احساس ارزشمند بودن بکنیم تو زندگیمون.
باز در جای دیگر کتاب تسخیر سعادت، برتراند راسل میگه "هر اندازه انسان به انواع متعدد کارها شوق و علاقه داشته باشه موجبات بیشتری برای تحصیل خوشبختی در اختیار اوست و کمتر در معرض بدبختی خواهد بود، زیرا اگر یکی از امور مورد علاقه از دستش برود به کار مورد رغبت دیگری خواهد پرداخت." این گفته هم بنظرم حرف جالبی درونش داره و اینکه آدم چندین کار مورد علاقه رو در کنار خودش داشته باشه تا همیشه بتونه با انجام اونا و درگیر کردن ذهش با اون کارا، زندگیش رو بهتر جلو ببره. البته منظور بیشتر کارهای مورد علاقه ای هستش که جدا از شغل و کسب و کاره؛ مثل کوهنوردی، شنا، سفالگری، نقاشی، نواختن ساز و...
پس تا میشه باید دور و اطرافمون رو با اشیا، اشخاص و کارهای مورد علاقه پُر کنیم تا بتونیم مفهوم زندگی کردن رو بهتر بفهمیم و در روزگار سختی و مشقت بار، کمی از دردها و رنجهای زندگیم رو کاهش بدیم...