اثر ابهام یک نوع خطای شناختی است که در آن فرد از انجام دادن کارهایی که برایش مبهم هستند و یا اطلاعات کمی به آن دارد، پرهیز میکند.
خیلی از ماها به مسافرت رفته ایم و خاطرات خوبی را در مسافرت هایمان تجربه کرده ایم. فرض کنید که در تعطیلات پیش رو، دو گزینه برای مسافرت پیش رو داریم. الف) به همانجایی که در گذشته به آنجا رفته ایم(مثلا منطقهای در شمال کشور)و خاطرات خوشی را از آنجا داریم مسافرت کنیم و تعطیلات را در آنجا بگذرانیم. ب) جاده ای دیگر را طی کنیم تا شاید به جایی برسیم که از آن منطقه ای که هرساله به آنجا میرفتیم بهتر باشد.
شما کدام گزینه را انتخاب میکنید؟ اگر شما هم مثل اکثر مردم باشید، گزینه اول را انتخاب میکنید. چرا که نمیخواهید ریسک این را بپذیرید که تعطیلات خود را در جاده ای به سمت ناکجا آباد حرکت کنید و احتمال این هم هست که اصلا به جایی خوب نرسید.
این همان اثر ابهام است.
نتایج اثر ابهام؟
اثر ابهام تصمیم گیری ما را محدود به گزینه هایی میکند که نسبت به نتایج آن علم داریم. بنابراین گزینه هایی که نسبت به آنها ابهام داریم را کنار میگذاریم و ریسک شان را نمیپذیریم. در نتیجه برای همیشه از فواید احتمالی گزینه های مبهم بی نصیب خواهیم ماند. فوایدی که حتی میتوانند بیشتر از فوایدِ گزینه معلوم( غیر مبهم) باشد.
نتایج اثر ابهام هم میتونه در تک تک افراد مضر باشه و هم میتونه در سطح کلان خطرناک باشه. یک موسسه، مدرسه، دانشگاه، شرکت یا حکومت ها میتونن به یک سیستم(رویکرد، نظام) اشتباه و محکوم به شکست مبتلا باشند و به جای تولید سیاست ها و برنامه های جدید برای رشد خود، به انجام همان سیستم ضعیف سابق ادامه دهند. اینجا اثر ابهام است که جلوی اصلاح را میگیرد. این اثر اتفاق می افتد به خاطر اینکه هیچ گارانتی ای نیست که برنامه جدید باعث بدتر شدن اوضاع نشود. و ترس از بدتر شدن اوضاع، جلویِ جایگزینی سیاست های جدید با سیاست های اشتباه قبلی را میگیرد.( سیاست ها و سیستم جدید برای آن مجموعه مبهم است)
بنابراین افراد در سیستم به همان برنامه قبلیشان ادامه میدهند حتی اگر بدانند که آن برنامه بهینه نیست.
یکی از نظریاتی که در مورد علت پیدایش اثر ابهام در انسان ها مطرح است، "نظریه حساب سرانگشتی" است. طبق این نظریه ، اثر ابهام ممکنه به خاطر راحت کردن فرایند تصمیم گیری توسط مغز انسان به صورت ناخودآگاه انجام شود. اثر ابهام باعث سرعت عمل انسان در تصمیم گیری و حل کردن مسئله میشود.
بدینصورت که مغز انسان برای اینکه بتواند راحت تر تصمیم بگیرد، گزینه های که به آنها علم ندارد(گزینه های مبهم) را از چرخه تصمیم خارج میکند.
وقتی ما در تصمیم گیری هامون دچار خطای شناختی اثر ابهام میشویم، در حقیقت داریم خودمان را محدود به گزینه های خاصی میکنیم و ممکن است که از فوایدی که گزینه مبهم برایمان داشته باشد محروم شویم. پس باید یاد بگیریم که بعضی وقتها، بهتره که اثر ابهام رو کنار بگذاریم و کمی ریسک کنیم.
اولین قدم در مقابله با اثر ابهام اینه که موقعیت هایی که در زندگیمون به این خطا مبتلا هستیم رو شناسایی کنیم. بیایید فکر کنیم و جاهایی که در تصمیم گیری هامون این خطای شناختی رو انجام میدهیم را شناسایی کنیم.
اثر ابهام و هر قابلیت دیگری که ذهن ما برای راحت تر کردن کارهایش اختراع(ابتکار) کرده است، در خیلی از جاها کار ما را در تصمیم گیری ها راحت میکند. ما در طول روز باید صد ها بلکه هزاران تصمیم را بگیریم و اثر ابهام کمکمان میکند که بدون نیاز به فکر کردن و زحمت زیاد، خیلی از تصمیمات مان را اتوماتیک و در حالت امن بگیریم. اما باید دقت داشته باشیم که بعضی از تصمیم گیری های خاص نیاز به فکر کردن و تلاش برای ارزیابی بیشتر دارند.
و ما نباید آنها را به روش اتوماتیک جلو ببریم. در این نوع تصمیمات خاص ما باید اثرات و ثمرات همه گزینه های جلوی رویمان را بررسی کنیم.
شاید ما پس از بررسی بیشتر در اینترنت به این نتیجه برسیم که در آن جاده ی دورافتاده(که تا قبل از سرچ در اینترنت برایمان مبهم بود)، موقعیتی هست که برایمان خیلی جذابتر از مکانی است که هر سال برای تعطیلات به آن میرفتیم و این آگاهی جدید میتواند تصمیم ما را معقولانه تر کند.
پس ما باید در برخی تصمیمات مهم، ثمرات و فواید گزینه ای که به نظرمان «مبهم» می آید را بررسی کرده و آن گزینه را از حالت ابهام در بیاوریم.
نکته مهم این است که در بررسی گزینه مبهم، نباید فقط روی احتمال اشتباه بودن آن تاکید کرد. بلکه باید احتمال درست بودن آن را هم در نظر گرفت. مثلا احتمال این را هم در نظر گرفت که اگر در آن جاده مبهم حرکت کنیم، ممکن است به منطقه ای برسیم که منظره اش از جاده های شمال کشور هم بهتر باشد. متاسفانه ما در مواجهه با گزینه های مبهم، عادت کرده ایم که بدترین سناریو را در نظر بگیریم و برای همین همیشه از گزینه های مبهم گریزان هستیم. باید توجه داشت که انتخاب گزینه مبهم، چه فوایدی میتواند برایمان داشته باشد. حتی اگر ریسکی باشد.
حال وقتی این مراحل را در روند تصمیم گیریمان انجام دادیم، میتوانیم امیدوار باشیم که در فرایند تصمیم گیریمان، کمتر دچار خطای شناختی «اثر ابهام» شده ایم.
خب حالا بحث رو یکم کاربردی کنیم و چندتا مثال از این خطای شناختی بزنیم.
اثر ابهام همیشه یک خطای شناختی نیست بلکه خیلی از اوقات یک ابزار برای ذهن انسان است تا تصمیم گیری هایش را راحت و بدون ریسک و در فضای امن بگیرد. ولی در بعضی اوقات این اثر ابهام تبدیل به دشمن ذهن شده و ذهن را از تصمیم گیری درست دور میکند. پس باید دقت کنیم که در کجاها اثر ابهام تصمیم گیری مان را مختل کرده و ما را از گزینه های به ظاهر مبهم ولی مهم دور کرده است.
شما هم چند نمونه از اثر ابهام رو که در زندگیتون دیدید این پایین بگید?
مقاله برگرفته از سایت thedecisionlab