fatemeh ghasemi
fatemeh ghasemi
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

غُرنامه - نسخۀ شماره 1

مرداد ِ 1400، تمام تلاشم این بود که نام ِ نویسنده را دیگر به عنوان یک شغل بیندازم پشت ِ اسمم و بروم دنبال زیست نویسندگی. بروم یک جا و اگر گفتند چه کاره‌ای؟ بگویم نویسنده. حتی اینجا را هم با همین نیت ساختم که : « نمی‎شود نویسنده باشی و جایی نباشد که مداوم و همیشگی ننویسی». مرداد ِ 1400 تمام تلاشم این بود که چیزی بشوم که توی دفتر 16 سالگی ام نوشته بودم: کاری مرتبط با نوشتن. مرداد ِ 1400 همه چیز روشن ، دلبخواه و دوست داشتنی بود، اگر محقق میشد.

حالا آبان ماه 1400 است. به عنوان نویسنده در جایی که دوست داشتم پذیرفته شدم. ساعت‌های طویلی از روز را مشغول نوشتنم. اوایل همه چیز جذاب بود. نوشته‌هایم این طرف و آن طرف استفاده می‌شد. با کلماتم چیزهایی را آموزش داده بودم مثلا، اطلاعاتی را رسانده بودم، خبری را گفته بودم یا مساله ای را تبلیغ کرده بودم. اما خوشحالم؟

زیست ِ نویسنده‌ها به ذات ِ من یکی نمی‌آید انگار. این در تمام این 26 سال زندگی همینطور بوده و مانده. یک جاهایی خودم را رساندم به سبک ِ زندگی ِ نویسندگی، و یک جاهایی دیدم دیگر نمی‎‌کشم. اینطور نشستن، توی خود ماندن، فکر کردن، فکر کردن‌های طولانی، آدم‌ها را رصد کردن و در سکوت، هی تک به تک حروف را کنار هم گذاشتن، این‌ها به من ِ برونگرا نمی‌آید. به قامتم زار می‌زند یعنی.

حالا آبان 1400 است و من هنوز در قامت یک نویسنده -با عناوین متفاوت اما- کار می‌کنم. صبح، رفیقم به قیافۀ لبریز از غر ام نگاه می‌کند و می‌خواهد حرف بزنم. من سکوت می‌کنم و می‌گویم خوبم. بعد همینطور از دهانش در می‌رود که : لذت ببر از کاری که می‌کنی... از نوشتن...خواندن. و من احساس می‌کنم دیگر این کار ِ همیشه جریان‌یافته در زندگی‌ام لذت بخش نیست. دارد تبدیل می‎‌شود به زیستی که دوستش ندارم. بدون اثرگذاری درست و حسابی. بدون آنکه هیجانی داشته باشد که به قد و قامت انرژی‌های ذخیره شدۀ درون من بیاید.


کلماتنوشتنغر
در بند ِ کلمات و علاقه‌‌مند به کسب و کار با کلمات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید