Fatemeh- Gh·۸ روز پیشپرنده غمگینشش ماه ماندهاست به سی سالگی. و من امشب، با یک عالمه هورمون بهمریخته و حال خراب، فکر میکنم این زندگی ماجراجویانه را چه دوست دارم. چه خوشح…
Fatemeh- Gh·۱۶ روز پیشروز دهم- نه!دوستی داشتم که در رویاهای اول جوانی و آن شور و شوق مختص به خودش که من یکی اصلا چیزی از آن سر درنمیاوردم؛ میگفت که کسی میخواهم که حس شعر ر…
Fatemeh- Gh·۲۱ روز پیشرفیق قدیمییک... دو...سه... چهار... و هنوز پنج نشده پریدم به سمت پشت بام. هودی سبز تنم. پاکت سیگار توی مشتم و گوشی برای شنیدن موزیک همیشگی توی جیبم. ب…
Fatemeh- Gh·۱ ماه پیشخدای مرده من+خدایا خواستیم بگوییم ما اگر گناه میکنیم؛ از نادانی است. نه از سر جنگ و عناد. ما را ببخش.سکوت کردهم و به حرفهایشان گوش میکنم. این جمله…
Fatemeh- Gh·۱ ماه پیش۳۶۵ روز به دور خورشید؛ ۳۶۵ روز به دور من.از آن روز گلها را به خاطر دارم.غنچههای تازه رسته مریم. عطر نرگس. گلدان ظریف بلور که تا نیمه آب شده بود.راه میرفتم در خانه و فکر میکردم…
Fatemeh- Gh·۱ ماه پیشاین روزها که میگذرد؛ شادم.این روزها متناقضترین آدمی هستم که تو زندگیم دیدم. نماز نمیخونم و امسال اولین سالیه که به طور جدی تصمیم گرفتم روزه نگیرم و نگرفتم. از اسل…
Fatemeh- Gh·۳ ماه پیشدر سر ناهار کاریگاهی اوقات که نمیدانیم سر ناهار چه بگوییم؛ یک نفر یک غیبت جدید میاندازد وسط و بعد بقیه را مجاب میکند قضاوتشان را درباره آن داستان بگویند…
Fatemeh- Gh·۳ ماه پیشدر نیمههای شبروزی که از این دنیا بروم، احتمالا باید چیزی از خودم به جا بگذارم. نه برای آنکه دیگرانی بخوانند، برای آنکه تنها چیزی که ممکن است مرا از خلا…
Fatemeh- Gh·۳ ماه پیشآسمان خالیآن اتفاق مرا تبدیل به آدمی دیگر کرد. آدمی که تمام عمر از تبدیل شدن به آن میترسیدم. تمام عمر میخواستم که آنطور نباشم. و آن اتفاق آخرین سنگ…
Fatemeh- Gh·۴ ماه پیشبرای پایان سالی که زاییده شدم.محال است بفهمی امسال چه چیزی به دست آوردم! محال است!۲۰۲۴ برای من سال معتدلی بود. سالی در میانه عقل و احساس. آرامش و ناآرامی. سالی خالی از گ…