ویرگول
ورودثبت نام
Fatemeh- Gh
Fatemeh- Ghدر بند ِ کلمات و علاقه‌‌مند به کسب و کار با کلمات
Fatemeh- Gh
Fatemeh- Gh
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

پرنده غمگین

شش ماه مانده‌است به سی سالگی. و من امشب، با یک عالمه هورمون بهم‌ریخته و حال خراب، فکر می‌کنم این زندگی ماجراجویانه را چه دوست دارم. چه خوشحالم که یک خطی و ساده نگذشته. چه پیروزی بزرگی. چه افتخاری!

یادم هست که یک بار به مامان گفته بودم چقدر بدم می‌آید که آدم‌ها زندگی را انقدر تک خطی می‌دانند. اینکه همه‌شان معتقدند حتما باید از نقطه A برسند به B. بعد برسند به C. و اصلا فکر نکنند میان این نقطه‌ها بشود کمی جابجا شد. مثلا یک نفر بخواهد از A برود به F. بعد بپرد به Y . بعد یکهو یادش بیاید که B را از سر نگذرانده. همینطور برای خودش بین این نقاط و حروف مشخص بچرخد و داستان بسازد و ماجرا تولید کند.

حالا شش ماه مانده به سی سالگی فکر می‌کنم برخلاف آنچه تصور می‌کردم ماجراجویانه زندگی کردم. توی جوانی شبیه ۵۰ ساله‌ها بودم. توی سی سالگی دارم چیزهایی را تجربه می‌کنم که در بیست سالگی نه جسارت انجامش را داشتم و نه فرصت تجربه‌ش را. کسی چه می‌داند؟ شاید چهل سالگی تجربه‌های ۱۵ سالگی را دوباره از سر بگیرم. یا توی هفتاد سالگی یادم بیفتد باید بیست ساله شوم. مهم این است که هیچ‌کاری را بر اساس آنچه دیگران برایم رقم زدند انجام ندادم. و این را مدیون این درون پرتلاطم و گستاخ و بی‌پروام که راضی نمیشد. که اگر می‌شد هم روزگار برایش مسیر صاف فراهم نمی‌کرد که بر اساس آن راه برود و در ثبات به مراحل بعد برسد.

و همه‌ش را مدیون این پرنده‌ام. پرنده‌ای که یک روز بالاخره، بعد از یک سفر کوتاه، بعد از تجربه خود خودم در جایی خارج از نگاه دیگران، گرفتم و حک کردمش روی قفس تنم. که یادم نرود پرواز جزوی از من است. حتی اگر بمیرم. حتی اگر نباشم.

سی سالگیزندگیپرندهپروازرهایی
۹
۲
Fatemeh- Gh
Fatemeh- Gh
در بند ِ کلمات و علاقه‌‌مند به کسب و کار با کلمات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید