ویرگول
ورودثبت نام
Roghayeh
Roghayeh
Roghayeh
Roghayeh
خواندن ۱ دقیقه·۹ روز پیش

کاش وجود داشته باشد

دلم آن سرای قدیمی مادربزرگ

هارا میخواهد چو نمایی سرزنده

شنوا، بینا و دم و بازدمی عمیق

چند فرغون خاک رس در لا به لای

آجرهایی به رنگ شفق آسمانی

که هوش را از سرت می‌برد

کوبه ای اهنین را که میکوبی

صدای در چوبی از جنس درخت

گردو در خانه سر و صدا به پا کند

وقتی وارد خانه میشوی کاشی

های سنگی اش بر زیر پایت بلغزد

و تکان بخورد آن گوشه ی حیاط،

حوضچه همیشه ماهی اش را ببینی

سیب و هلو هایش شناور در

آب برقصند و دست تکان دهند

از پله های کج و کوله اش بالا بروی

وقتی به آن نرده های فسیلِ

زنگ خورده تکیه میدهی خواهی

فهمید که هیچ چیز واقعا زیباتر

از دیدن این صحنه نیست

درختانی هم سن خانه، قد کشیده اند

مانند مادربزرگ نوه ،نتیجه ای دارند.

گل و گلدان های سنگی رنگارنگش

را بو بکشی و با دستانت لمس کنی

ان لحظه را برگردی و بوی کلوچه ها

و کیک هویج نیمه آماده مستت کند

قربانش روم خانه را هم جارو کرده

چای دم کرده با عطر هل و دارچین

و خودش در آن کنج همیشگی ،کنار

شومینه ای نشسته و با ان دستان

چروکیده اش جوراب های

زمستانی می بافد

𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉

خانه
۳
۰
Roghayeh
Roghayeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید