باور اینکه به راحتی فریب نمیخوریم آسان است.
نه توسط یک جادوگر، سیاستمدار یا بانکدار. شاید دیگران سادهلوح باشند و فریب کلاهبرداران را بخورند؛ اما ما اینطور نیستیم.
با این حال، هیچکس به اندازه خود شما، شما را گول نمیزند.
به آینه که نگاه میکنید، همان فردی را میبینید که دیگران هم میبینند، یا فردی به مراتب جذابتر (یا کمتر جذاب)، نسبت به آنچه که بقیه میبینند را مشاهده میکنید؟
آیا ما اینطور فرض میکنیم که، هر کس متوجه خوبی کار ما نمیشود، گمراه یا سردرگم است؟
احتمالا حسی شبیه به یک فرد حیلهگر، شیاد یا حتی یک نابغه کشف نشده را داشته باشیم...
اینها همه انواع خودفریبی است.
یک راه مفید، شاید طرح این پرسش باشد که: «آیا کار میکند؟».
اگر بازار ایدهها، تبلیغات یا روابط، متوجه چیزی ارزشمند شود، احتمال زیاد میتوان روی آن موضوع حساب کرد. اما اگر اینطور نباشد، باید یکدلی لازم برای درک حس گم شده، در روایت خود از کار و چگونگی به ثمر رسیدنش را توسعه دهیم.
مسیر بازاریابی برای دیگران، از بازاریابی برای خود میگذرد.
اگر متوجه شویم که خودفریبی، انگیزهای برای رسیدن به اهداف است، آن زمان شاید ارزش نگهداری داشته باشد. اما در مقطعی از زمان، مهارت خودفریبی ما تبدیل به نوعی سم میشود. مهارت ما برای ساخت محصولی مفید و ارزشمند را مسدود کرده و اعتماد به نفس و آسودگی خاطر ما را از بین میبرد.
تماشای خود از نگاه دیگران کار راحتی نیست. اما احتمالا ارزشش را داشته باشد.