همه جا هستند. هر جا را که نگاه کنیم. در ادامه به چند نکته در این مورد اشاره میکنم:
اول باید تشخیص دهیم که آیا واقعا یک مشکل است یا یک موقعیت؟ طبق تعریف، هر مشکلی، راهحلی دارد. شاید هزینه راهحل، تعاملاتی که به آن ختم میشود، یا زمان و تلاشی که نیاز دارد بالا باشد؛ اما به هر حال، هر مشکلی راهحلی نیز دارد.
از طرفی دیگر، موقعیتها اینطور نیستند. موقعیتها، تنها مواردی هستند که باید با آنها کنار بیاییم.
هنگامی که متوجه ماهیت مشکل خود و در واقع موقعیت بودن آن شویم، ادامه دادن و رشد کردن برایمان راحتتر میشود. متمرکز شدن بر یک موقعیت، معمولا منشا استرس و نگرانی است؛ نه راهی برای پیشرفت.
دوم، آیا تا به حال کسی موفق به حل چنین مشکلی، آن هم به شکل کارآمد شده است؟ اگر نه، شاید یک موقعیت باشد نه مشکل. به پرسش اول مراجعه کنید.
سوم، اگر این مشکلی است که مدتها حل نشده، شاید مشکل آسانی نباشد. شاید از آن دسته از مشکلاتی نباشد که راحت حل میشوند. احتمالا مشکلی است که به تلاش یا تعاملاتی بیشتر از آنچه که امیدوار هستیم نیاز دارد. تغییر توقعات خود بهخاطر حل مسئلهای، شاید فرصتی باشد برای بازنگری مجدد آن به عنوان موقعیتی مطلوب؛ چرا که هزینه راهحل بیش از حد بالاست.
و در آخر، اگر مایل به بحث و گفتوگو باشیم، حل برخی مشکلات راحتتر خواهد شد. اما از طرفی دیگر، اگر انرژی و توان جمعی زیادی صرف برخی از موقعیتها کنیم، امکان دشوارتر شدن آنها وجود دارد.
لینک مرجع: https://seths.blog/2023/11/working-with-problems/