اگر نویسنده باشید، احتمالا اینکه بروید و درختان را قطع کنید و کاغذ درست کنید به صرفه نباشد. یا کارخانه تولید خودکار تاسیس کنید. این موضوعی بدیهی است.
آیا کافیشاپ باید خودش شیر بادام را تولید کند؟
البته که شرکتی مثل استارباکس باید تیم طراحان و وکلای خود را داشته باشد. اما آیا ارزشش را دارد که لیوانها را نیز خودش تولید کند؟
شرکت اتومبیلسازی فورد، موتور ماشین تولید میکند اما کاری با ساخت تایر ندارد.
نظریه بنگاه ابتدا نزدیک به صد سال پیش توسط «رونالد کوز» (Ronald Coase) مطرح شد و پرسش هنوز پابرجا است.
از خود بپرسید:
آیا راهی بهینهتر از کار با توزیع کننده برای تهیه کالا وجود دارد؟
آیا کالای شما برای مشتری اهمیت دارد؟
در مورد شرکت فورد، کسبوکارهای تایرسازی بسیاری وجود دارند و میزان نوآوریهایی که مشتری متوجه آن شود، در این صنعت اندک است. به همین خاطر، از آنجایی که شرکت فورد میتواند تایر را از تولیدکنندگان دیگری تهیه کند و برای مشتری نیز چندان اهمیتی ندارد، نیازی به تولید داخلی تایر نیست.
از طرفی دیگر، شرکت اپل متوجه شد که کسبوکارهای کمی در زمینه تولید تراشه الکترونیکی فعالیت دارند و سرعت، دما و ارزان بودن آن نیز برای مشتری اهمیت دارد؛ پس بهجای آنکه اجازه دهند شرکت دیگری آینده آنها را بهدست بگیرد، خودشان دست به کار شدند.
در صورتی که گروه نداشته باشید، به عنوان یک فرد، در روز میتوانید حداکثر دوازده ساعت روی پروژه خود کار کنید. چه میزان از این زمان را صرف ساخت چیزهایی میکنید که میتوانید مانند شرکت فورد خریداری کنید؟
لینک مرجع: https://seths.blog/2024/02/make-or-buy/