golgoli
golgoli
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

نوشته ای خطاب به "خود"

برای تو می نویسم که این روز ها دوباره آشفته ای.
برای تو که باز ترس و بی ثباتی آینده را لمس می کنی.
برای تو که فکر می کنی مانند گذشته قوی و محکم نیستی و در هجمه ی حوادث، در حال مغلوب شدنی.
برای تو که در ارتباط خود احساس رها شدن می کنی و تمنای حضور عاطفی داری.
برای تو که خودت می دانی زودرنج شده ای و کوچکترین ضربه ای هر چند به قدر لپ پر کردن کوزه ی دلت باشد، دلت را تکه تکه و خرد می کند.
برای تو که خودت را بابت این زودرنجی سرزنش می کنی و از خودت و از ضربه های شکننده عصبانی هستی.
برای تو که دلت برای شیرینی و آرامش لحظه های خوب تنگ شده است.
برای تو که دلت پرواز و رهایی و آرامش اوج گرفتن را طلب می کند.
برای تو که گاهی -وقتی توان قلبت برای حمل این بار کفاف نمی دهد- تصور می کنی امیدی نیست.

برای تو:

می خواهم بدانی که رنجی که می کشی بخشی از انسان بودن است
می خواهم بدانی که من(خودت) وفادار ترین و دلسوز ترین دوست تو هستم و هیچ گاه تو را رها نمی کنم.
یک نفس عمیق بکش. چشمانت را ببند. به صدای نفس هایت گوش بده. نفس هایت را بشمار. مرا شناختی؟

من در تنها ترین و تاریک ترین شب ها کنارت بوده ام و رهایت نکره ام. مرا دوست بدار. مرا بپذیر. زودرنجی ناشی از زخم های گذشته را در من قبول کن و بیا با هم بر روی آن ها مرهم مهر ومهربانی بگذاریم. می دانم طول می کشد تا درد زخم ها برود و دیگر زود رنج نباشی اما این را از من بپذیر: یک. می دانم که می شود. دو. به شدنش می ارزد!


می خواهم بدانی که نه تنها تو بلکه هیچ کس دیگری آینده را نمی داند و ابهام و ترس از آینده را باید در آغوش بکشی و در مه جلو بروی.
می خواهم بدانی هر تصمیمی که بگیری و هر جهتی که در این مه برای عبور انتخاب کنی، با توجه به شرایط و اطلاعات همان زمان تصمیم گیری ات پرمزایا ترین انتخاب برای تو بوده است و نباید خودِ گذشته ات را برای آن تصمیم قضاوت و بازخواست کنی. برگه های مزایا و معایب و ساعت ها فکر کردن چیز دیگری می گویند. آن ها می گویند تو تمام تلاش خود را کرده ای که با خطاهای شناختی کمتری وضعیت موجود را ببینی و راه ادامه ی جاده ی مه آلود را انتخاب کنی.
می خواهم بدانی در تاریک ترین شب ها و سخت ترین و تلخ ترین روز های گذشته جان سالم به در برده ای و گرچه الان شاید حرفم را باور نکنی اما من به چشم خودم دیده ام که قرار است نه تنها جان سالم به در ببری بلکه قرار است شیرینی حال خوب را دوباره تجربه کنی.

میخواهم نترسی!
نترس از دلتنگی
نترس از ناراحتی و غم و شکسته شدن و ترک برداشتن.
ترس از این ها بد تر از خودشان تو را فلج می کند.
میخوام بدانی که من کنار توام.
میخواهم بدانی که شانه های ظریف تو گرچه زیر این بار خم است، اما توانایی حمل آن را دارد. فقط لازم است گاهی بایستی و نفس تازه کنی. حتی اشک بریزی و فریاد بزنی.
آرام بگیر


به صدای پرنده ها گوش کن. به قدم های محکمت نگاه کن. به لبخندی که در گذشته ی دور بر لبانت بود نگاه کن.

آرام بگیر!

دوستت دارم.

خودت


عشقامیدرنجزندگیترس
اینجا تازه واردم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید