Saeid Saadattalab
Saeid Saadattalab
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

بر باد

به باد می‌دهد این باد، باد و بودم را
ز یاد می‌برم این بار تار و پودم را
گسسته می‌شود این نقش‌های بافیده
که آسمان بغل هر ستاره خوابیده
برهنه در بغل آسمان نرقصیدم
همیشه از همه‌ی گریه‌هاش ترسیدم
و باد مثل همیشه جواهرم را برد
وزید در سرم و بعد سرم را برد
سرم به باد فنا رفت و در عدم چرخید
زمان به وسعت تاریخ در سرم چرخید
مغول به یورش تیمور در تنم افتاد
و نام کوچک تو باز از قلم افتاد

عشقتاریخنامشعرمثنوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید