ویرگول
ورودثبت نام
علی‌آقا
علی‌آقا
خواندن ۱۲ دقیقه·۴ سال پیش

سرگذشت یک عراقی که نروژ را از بلای نفت نجات داد | ۲

تصویر زیر مربوط به وب‌سایت صندوق نفت نروژ با نام Oljefondet است رقم موجود در صندوق را به صورت لحظه‌ای و به‌روز و برای همه به طور شفاف قرار داده‌اند:

ارزش صندوق نفت نروژ در ۲ مهر ۱۳۹۹
ارزش صندوق نفت نروژ در ۲ مهر ۱۳۹۹

موجودی صندوق نفت نروژ، همین امروز بیش از ۱۰ تریلیون کرون،‌ یا بیش از یک تریلیون دلار امریکاست! (بله درست خواندید، یکهزار و صد میلیارد دلار) رقمی شگفت‌آور برای کشوری با جمعیت پنج میلیون و اندی! و جالب‌تر اینکه با واریز سود به صندوق رقم آن در حال افزایش می‌باشد و این افزایش موجودی به صورت لحظه‌ای در این سایت برای تمام مردم دنیا قابل مشاهده است.

اما به راستی نروژ چگونه نروژ شد؟

سرگذشت یک عراقی که نروژ را از بلای نفت نجات داد (بخش دوم)

بخش نخست این مطلب را از اینجا بخوانید.

کشورهای فقیر که رویای یافتن نفت دارند مثل مردم فقیری هستند که خواب و خیال برنده شدن در بخت آزمایی دارند؛ اما رویا اغلب تبدیل به کابوس می‌شود؛ چون صادرکنندگان جدید نفت تشخیص دادند پول نفت بیش از اینکه کمک کار اقتصاد باشد مشکل‌زا بوده است. این پدیده که به «بلا و خطر منابع» معروف شده است در ۴۰ سال قبل با این قاطعیت اثبات نشده بود. وقتی القاسم وارد اسلو شد، هیچ کس در آنجا نگران نبود که نفت چگونه نروژ را به چالش می‌کشد؛ چون آنها فکر نمی‌کردند اصلا نفتی پیدا شود. نقشه‌برداری‌های زمین‌شناسی نروژ این احتمال را دقیقا ۱۰ سال قبل رد کرده بود.

سیاستمداران و بوروکرات‌های دولتی، گرفتار تب نفت نشده بودند. یک حادثه شدید معدنی به تازگی باعث شده بود تا دولت سر کار ساقط شود و اکثریت نمی‌خواستند حتی ریخت نفت را ببینند. القاسم به یاد می‌آورد «هر چیزی که من می‌گفتم این طور پاسخ می‌گرفتم: «اوه، شما این طور فکر می‌کنید؟ خوب شاید این طور باشد. پس صبر کنیم و ببینیم چه می‌شود. این ویژگی عجله نکردن نروژ را از بلای نفت نجات داد؛ این واقعیت که نروژی‌ها در برابر رویای نفت، عنان و اختیار خود را از دست ندادند. آنها خیلی بدبین بودند اساسا به عقل و شعور و قضاوت عملی و نه خیال‌پردازی میدان می‌دادند. آنها نمی‌خواستند اقدامی بکنند مگر تا زمانی که مطلقا اثبات می‌شد زمان درست عمل کردن فرا رسیده است.»

فاروق القاسم
فاروق القاسم

او در آن‌جا تنها صدای مخالف بود. او پس از بررسی نتایج اکتشافات، گزارشی نوشت که هشدار داد نروژ به خواب رفته است، اینکه اگر چه هنوز نفت پیدا نشده است، دیر یا زود به نفت می‌رسیم. و زمان کوتاه بود، رهبران کشور باید نروژ را آماده می‌کردند تا ملت نفتی بشود؛ اما هیچ کار در این مورد نمی‌کردند. قاسم با منظور خاصی می‌گوید: «من یک یادآور دائمی بودم که آنها در هر زمینه اشتباه می‌کردند.» فقط نزدیک‌ترین همکارانش به وی گوش دادند.

شرکت‌های نفتی شروع به ترک نروژ کردند. چاه‌ها یکی پس از دیگری خشک از کار درآمد و فیلیپس پترولیوم، نخستین شرکتی که فلات قاره نروژ را اکتشاف نمود و آخرین شرکتی که هنوز به جست‌وجو ادامه می‌داد آماده می‌شد تا به شکست خود اعتراف کند. در تابستان ۱۹۶۹، درخواست کرد تا از آخرین چاه اکتشافی در برنامه‌ کاری خود معاف شود. دفتر نفت دولت امتناع کرد، اگر فیلیپس آن چاه را حفر نمی‌کرد، باید حق‌الزحمه معادل هزینه حفاری را می‌پرداخت. فیلیپس با تشخیص اینکه حفاری ارزان‌تر تمام می‌شود، دفعه آخر هم جلو رفت. با این چاه هرگونه فکر و خیال برای ترک نروژ را از خود دور کرد. چهل سال قبل در ماه دسامبر، فیلیپس اعلام کرد میدان اکوفیسک یکی از بزرگ‌ترین حوزه‌های نفتی دور از ساحل است.

یک‌شبه، نروژ به ابرقدرت هیدروکربنی تبدیل شد. امروز، این کشور ششمین صادرکننده نفت و دومین صادرکننده گاز طبیعی در جهان است. در سال‌های پس از کشف اکوفیسک، کشور معادل ۳۰ میلیارد بشکه نفت خام صادر کرده است و فلات قاره هنوز بر اساس برآوردهای رسمی، تقریبا دو برابر آن مقدار نفت دارد. با این حال نروژ توانسته است از مشکلاتی که اکثر صادرکنندگان نفت را کلافه کرده و آزار می‌دهد، بگریزد. بخش نفت به جای خفه کردن بهره‌وری، توانسته است اکتشافات کرده و خدمات نفتی و فن‌آوری ساخت در کلاس جهانی را بیرون بدهد. استات اویل هیدرو در سطح بین‌المللی یک بازیگر تجاری رقابتی شناخته می‌شود و یکی از مراقب‌ترین شرکت‌ها از لحاظ زیست‌ محیطی، اخلاقی و اجتماعی است. از ۱۹۹۶، هر کرونی که دولت از نفت به دست آورده است به داخل صندوق پس‌انداز ریخته شده است که اکنون به حدود ۴۰۰ میلیارد دلار می‌رسد، بیش از تولید ناخالص داخلی یکسال و حدود ۸۰۰۰۰ دلار برای ۴/۸ میلیون نفر شهروند نروژی. به عبارت دیگر، دستاورد واقعی یافتن نفت نبود، بلکه چگونگی مواجهه و مقابله با کشف نفت بود. نروژ با همان معضل سایر تولیدکنندگان نفت و با عدم تجربه در این صنعت مواجه بود: اگر اتکای خیلی زیاد به شرکت‌های خارجی خصوصی داشته باشید، مقدار اندکی از ثروت نفت به شکل درآمد دولت یا توسعه اقتصادی به نفع کشور عمل می‌کند؛ اگر بخواهید خیلی زیاد در جهت دیگر حرکت کنید، با خطر بخش نفت متورم سیاسی شده مواجه می‌شوید که هم از پاسخگویی به مردم و هم فشارهای رقابتی برای کارآ بودن می‌گریزد.

باید توازن برقرار شود. القاسم به یاد می‌آورد که یک موضوع در ابتدای دهه ۱۹۷۰ روشن بود: نروژ به روند بین‌المللی مشارکت دولتی جدی در بخش نفت خواهد پیوست. او می‌گوید: «دولت حزب کارگر می‌خواست نفت عامل تحرک جدیدی در صنعت نروژ باشد. و برای اینکه به نحو مناسب صورت گیرد، طبق نظر یک سوسیالیست، دولت باید در صندلی راننده می‌نشست.» القاسم با این دیدگاه موافق بود و بنابراین وظیفه نوشتن طرح کلی ملی را پیدا کرد که چگونه صنعت نفت نوپا را سر و سامان بدهد.

القاسم و همکارش احساس کردند دفتر کارشان جای مناسبی برای این کار نیست؛ بنابراین در یک روز تابستانی در ۱۹۷۱، آنها اسلو را ترک کردند تا به کلبه همکارش در جنگل بروند، جایی که آنها کاری را انجام دادند که القاسم به عنوان هیجان‌انگیزترین هفته کاری عمر خود به یاد می‌آورد. آنها در ساعات اولیه روی برنامه کار کردند و «بین جنگ و دعواها» به ماهیگیری پرداختند. وقتی که آنها به خانه برگشتند، پیش‌نویس یک گزارش رسمی دولتی را تهیه کردند که بعدا به مجلس تقدیم شد و به اتفاق آرا تصویب شد. این قانون، نهاد مدیریت نفت نروژ، تنظیم‌گر صنعت نفت و استات اویل، شرکت نفت ملی (که اکنون به استات اویل هیدرو معروف شده) را ایجاد کرد.

The Norwegian Petroleum Directorate
The Norwegian Petroleum Directorate

ترفند مدل نروژی، حفظ عامل محرکه رقابتی بخش خصوصی و تخصص آن بود که نروژ شدیدا به آن نیاز داشت با اطمینان یافتن که استقلال کافی برای مهار شرکت نفت دولتی و نیز همتایان بخش خصوصی آن حفظ گردد. این زحمات بدون جنگ پیش نرفت. استات اویل توانست پول فراوانی به دست آورد و خیلی زود سر ناسازگاری گذاشت. ویلی اولسن، مدیر زبان‌باز پیشین استات اویل می‌گوید: «استات اویل و مدیریت نفت نروژ، روابط دوستانه‌ای نداشتند. ۱۰ تا ۱۲ سال اول، نهادها خیلی نامتوازن بودند استات اویل وزنه بیشتری داشت. مدیریت نفت نروژ برای کسب اعتبار مجبور به جنگیدن بود و به این خاطر به کارکنان شیفته خدمت با شایستگی و صلاحیت کافی نیاز داشت که نتوان آنها را کنار گذاشت.» این ماموریت القاسم و شغل وی در دو دهه آینده شد تا رییس مدیریت منابع نهاد تنظیم‌گری شود.

اولسن می‌گوید «فاروق شاید بزرگترین خالق ارزش باشد که نروژ داشته است.» و دلیل خوبی است. اکثریت نفت کشف شده در جهان هرگز بازیابی و استخراج نمی‌شود: میانگین نرخ استخراج در جهان حدود ۲۵ درصد است. این میانگین در نروژ به ۴۲ درصد می‌رسد و اولسن بیشتر این اعتبار را به القاسم می‌دهد: او به دولت فشار آورد تا نرخ استخراج را افزایش دهد، او شرکت‌ها را مجبور ساخت تا از فن‌آوری‌های جدید از قبیل تزریق آب به ذخایر گچی یا حفاری افقی استفاده کنند و تهدید کرد مجوز فعالیت شرکت‌هایی که دودلی به خود راه دهند را می‌گیرد. اولسن می‌گوید «او این فرهنگ را که تا آخرین قطره نفت را به دست آوریم در نروژ ترویج داد.»

نرخ‌های استخراج که القاسم اجباری ساخت، درآمدهای نفت و گاز را به شدت افزایش داد و بنابراین غیرمستقیم، اندازه صندوق پس‌انداز را زیاد کرد. اما فرهنگ دنبال کردن «آخرین قطره» منافع بیشتری را غیر از سرازیر کردن پول به نروژ داشت. این فرهنگ باعث توسعه تخصص و فن‌آوری شد که شرکت‌های نروژی را قادر به رقابت با بهترین‌ها در جهان ساخت. این یک مورد شگفت‌انگیز از تنظیم مقررات قوی دولتی است که عاقبت به نفع بخش خصوصی بود. القاسم می‌گوید «نروژ تنها کشوری در جهان است که دولت و صاحبان سرمایه به صورت شریک با هم کار می‌کنند و همکاری نتیجه می‌دهد، واقعا نتیجه می‌دهد.» پارادوکس این است که حضور و دخالت دولت این کار را آسان‌تر می‌سازد.

امروز القاسم شخصیت مشهور و دوست داشتنی درون نسل قدیمی‌تر جماعت نفتی نروژ است (بازدید فی‌البداهه وی از وزارت صنایع در ماه مه ‌۱۹۶۸ وارد فولکلور نروژ شده است) اما فراتر از این دایره محدود، او اساسا ناشناخته است. روزنامه‌های پرتیراژ زندگی وی را به تصویر نکشیدند؛ یک جست‌وجو در اینترنت مطلب اندکی درباره وی آشکار می‌سازد. من نخستین‌ بار داستان زندگی وی را تصادفی فهمیدم، وقتی که یک مقام توسعه و عمران در نروژ نام او را در اشاره‌ای خودمانی ذکر کرد. دولت نروژ برنامه کمک بلند پروازانه‌ای برای کمک به دولت‌های فقیر نفت خیز دارد تا منابع طبیعی خود را مدیریت کنند (این برنامه اکنون «نفت برای توسعه» نامیده می‌شود). این مقام اشاره به این نکته خنده‌دار داشت که «یک نفر عراقی کسی بود که به ما کمک کرد تا هر چیزی را سرجای خود قرار دهیم. بدون او ما به شرکت‌های نفتی آمریکایی اجازه می‌دادیم تا تصمیم بگیرند چگونه کارها انجام شود.» من با خودم فکر کردم عجب ماجرای جالبی است، تقریبا آنقدر جالب که باور نکردنی به نظر می‌رسد. اما اگر این ماجرا صحت دارد پس چرا آدم‌های بسیار کمی در نروژ وی را می‌شناسند؟

وقتی که من دو بار القاسم را در استاوانگر در زمستان گذشته دیدم تا روایت دست اول از زندگی‌اش را بشنوم، او خوشحال به نظر می‌رسید که من با او تماس گرفته‌ام، اما متعجب و اندکی دستپاچه بود. مثل کسی می‌ماند با داستانی برای بازگو کردن، اما مدت‌های طولانی امیدش را برای این که کسی به او گوش دهد از دست داده است.

در یک لحظه از گفت‌وگو، القاسم آهی کشید که جوانان امروز اطلاع کمی دارند که نروژ چه کار کرد تا به این موفقیت برسد. این مثل شکایت معمول یک آدم ۷۳ ساله به نظر می‌رسد، اما در این مورد، سرخوردگی و ناامیدی توجیه دارد. نروژی‌های هم نسل من، زمانی به دنیا آمدند که نفت شروع به جریان یافتن کرده بود و عمدتا موفقیت کشور را بدیهی فرض می‌گیرند. آنطور که بسیاری ناظران در خارج، موفقیت نروژ را به ویژگی استثنایی نهادهای نروژ و خصایص ملی نسبت می‌دهند. این نسخه از رویدادها جای اندکی برای شانس یا برای غریبه‌ها می‌گذارد. دشوار است که از این فکر خلاص شویم نقش محوری القاسم با تصور عمومی وی از کشور اقتباسی (وطن خوانده) کاملا منطبق نیست؛ چه در چهل سال قبل یا در امروز.

Farouk Al-Kasim honoured at Ledaal
Farouk Al-Kasim honoured at Ledaal

پس چندان تعجب‌آور نیست که نخستین سال‌های فعالیت القاسم در نروژ بدون ناکامی و سرخوردگی نبوده است. او می‌گوید در اداره نفت «ما تیم خوبی بودیم اما رابطه با دولت نروژ پیچیده بود.» آنها ظاهرا به من نیاز داشتند؛ اما آنها می‌دانستند که نمی‌توانند من را در یک اداره در وزارت نفت جای دهند. آن عملی تحریک‌آمیز به نظام سیاسی بود که آمادگی این کار را نداشت. بنابراین قرار شد که من را به تدریج و ذره ذره، قدم به قدم وارد دولت کنند. آنها برخورد احتیاط‌ آمیزی با من داشتند.

با وجود اهمیت کار وی، القاسم در ابتدا در فاصله مطمئنی از ادارات اصلی دولتی نگه داشته شد و در بخش هیدرولجیک، واحد زمین‌شناسی نروژ کار کرد. برای سال‌های زیادی، او هرگز با کسانی که تصمیمات استراتژیک و سیاسی می‌گرفتند روبه‌رو نشد. همکارانش در ادارات نفت به عنوان میانجی عمل می‌کردند، پرسش‌های مقامات بالا را برای او می‌آوردند و پاسخ‌های وی را برایشان برمی‌گرداندند.

پس از این که میدان نفتی اکوفیسک یافت شد، او مجبور شد نیروهای جدید را آموزش دهد؛ «من البته پذیرفتم که در حال آموزش افراد هستم به طوری که آنها بتوانند وجود من را غیرضروری سازند... چه انتخاب دیگری من داشتم؟ من فقط امیدوار بودم، که از طریق کمکی که به آنها می‌کنم، جزئی جدایی‌ناپذیر از آنها خواهم شد و همین طور هم شد.»

طی آخرین بازدید من از استاوانگر، بزرگ‌ترین خالق ارزش برای نروژ و همسر وی، من را برای شام دعوت کردند. هنگام خوردن غذاهای دریایی در بندرگاه استاوانگر، آنها در این فکر فرو رفتند که زندگی آنها چگونه غیرقابل پیش‌بینی شده بود. القاسم فقط یک بار به عراق برگشت به عنوان بخشی از یک هیات نمایندگی رسمی نروژی در اواخر دهه ۱۹۷۰. رژیم صدام حسین سعی کرد نظر وی را به بازگشت جلب کند، اما «من هرگز به آن آدم اعتماد نداشتم.» پس از سقوط رژیم صدام، او پیش‌نویس قانون صنعت نفت برای عراق را تهیه کرد که «آنچه را می‌شد از مدل نروژی الگو گرفت الگوبرداری کرده بود،» اما زدو بندهای سیاسی این پیش‌نویس را چنان تغییر داد که او خودش را از این نسخه که دولت عراق سرانجام تصویب می‌کند کنار کشیده است (که هنوز به قانون تبدیل نگشته است).

القاسم دقیقا چند ماه قبل از این که حزب بعث به قدرت برسد عراق را ترک کرد. سولفرید به آرامی می‌گوید «نمی‌توان کلمه توفیق اجباری را به کار برد اما اگر من حق انتخاب داشتم، نمی‌خواستم که پسرم معلول جسمی باشد... اما امروز شاید اصلا هیچ بچه‌ای نداشتم، چون که آنها را به جبهه جنگ می‌فرستادند.» (در حال حاضر هر سه بچه در استاوانگر زندگی می‌کنند، و کوچکترین فرزند با درمان‌هایی که در نروژ دریافت کرد «کاملا متحول شده» است.)

شوهرش به نشانه تایید سرش را تکان می‌دهد؛ «هر چیزی در زندگی خوب نبوده است، اما اوضاع عمدتا به صورت خوش‌شانسی بوده است. آن ربطی به مهارت ندارد بلکه شانس و اقبال ساده است. مثل این فکر که سری به وزارت صنایع بزنم... علت این بود که من از آن دسته آدم‌ها هستم که از انتظار کشیدن متنفرم.»

از او پرسیدم، چه وقت احساس کردید که نروژی هستید. پس از اندکی مکث، او پاسخ داد: «من فکر می‌کنم پاسخ باید زمانی باشد که در موسسه مدیریت نفت نروژ مشغول کار شدم، از آن پس یک نهاد کامل وابسته به من بود... تا حد زیادی آن نهاد من بود. من این گونه احساس می‌کردم. این که این آزمایش زندگی من است. وظیفه و رسالت من در زندگی بود.»

منبع و روزنامه دنیای اقتصاد


سایر مطالب:

نروژعراقتوسعه پایدارنفتانرژی
بیشتر مطالب این صفحه بازنشرند چون به نظرم ارزشش را دارند. علی حسین‌زاده هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید