تصویر زیر مربوط به وبسایت صندوق نفت نروژ با نام Oljefondet است رقم موجود در صندوق را به صورت لحظهای و بهروز و برای همه به طور شفاف قرار دادهاند:
موجودی صندوق نفت نروژ، همین امروز بیش از ۱۰ تریلیون کرون، یا بیش از یک تریلیون دلار امریکاست! (بله درست خواندید، یکهزار و صد میلیارد دلار) رقمی شگفتآور برای کشوری با جمعیت پنج میلیون و اندی! و جالبتر اینکه با واریز سود به صندوق رقم آن در حال افزایش میباشد و این افزایش موجودی به صورت لحظهای در این سایت برای تمام مردم دنیا قابل مشاهده است.
مارتین سندبو از نویسندگان تایمز مالی در این مقاله بسیار خواندنی ماجرای زندگی فاروق القاسم مهندس زمینشناس عراقی را شرح میدهد که با نهادسازی مناسب، بیش از هر شخص دیگری مسوول موفقیت نروژ در مدیریت رانت نفت بوده است. البته اگر این عراقی به خاطر درمان پسرش به نروژ نرفته بود نروژیها به صرف اینکه نروژی بودند با سابقه طولانی از حضور نهادهای دموکراتیک و توسعهای بدون کمک وی هم موفق به استفاده بهینه از این ثروت میشدند، اما همانطور که در مقاله خواهیم خواند اگر نروژ یک نظام درمانی دولتی عالی و ارزان نمیداشت و اگر القاسم با یک زن نروژی ازدواج نکرده بود این کشور قطعا آمادگی کمتری برای منتفع گشتن از این عطیه طبیعت میداشت.
وقتی که فاروق القاسم این جوان زمینشناس عراقی، سوار بر هواپیمای پرواز لندن به مقصد اسلو میشد، میدانست که زندگیاش هرگز شباهتی با گذشته نخواهد داشت. نروژ کشوری بود که هر چقدر بتوان تصور کرد متفاوت از موطن وی شهر بندری بصره بود. او هیچ شغلی در آنجا نداشت و حتی فکر نکرده بود در این کشور منتهیالیه شمال اروپا چگونه زندگی کند. زمان این ماجرا ماه مه ۱۹۶۸ بود و القاسم به تازگی از سمت خود در شرکت نفت عراق (در مالکیت دولت انگلیس) استعفا داده بود. او برای انجام استعفا، مجبور شده بود به انگلستان برود جایی که دفاتر مرکزی کنسرسیوم شرکتهای غربی قرار داشت که هنوز بیشتر تولید نفت عراق را کنترل میکردند.
سفر القاسم به نروژ، با وجود همه نااطمینانیها یک هدف روشن داشت: او و همسر نروژیاش سولفرید، به این نتیجه رسیدند کوچکترین پسرشان که با فلج مغزی به دنیا آمده بود فقط در نروژ است که میتواند از مراقبتهای درمانی ضروری و مناسب بهرهمند شود. اما معنای این تصمیم، پشت کردن به یک دنیا راحتی و آسایش بود. شغل موفق القاسم، به آنها اجازه داد تا سبک زندگی پر زرق و برق طبقه متوسط به بالای شهر بصره را برگزینند. اکنون آنها باید با خانواده سولفرید زندگی میکردند تا زمانی که او کاری پیدا میکرد، هر چند که او امید نداشت شغلی به پردرآمدی شغل رها کرده خود پیدا کند. او خبر نداشت که اکتشاف نفت در فلات قاره (کفه دریایی) نروژ ادامه دارد و حتی اگر خبر هم میداشت جایی برای امیدواری نبود: چون پس از پنج سال جستجو، هنوز هیچ نفتی در آنجا یافت نشده بود. اما پس از این که القاسم در آن صبح بهاری سال ۱۹۶۸ به اسلو پایتخت نروژ رسید، مشکل آنی وی چگونه پر کردن کل روز بود: چون قطاری که به زادگاه سولفرید میرفت در ساعت ۶:۳۰ بعد از ظهر حرکت میکرد. او میگوید «با خودم فکر کردم در این چند ساعت چکار کنم؟ به این خاطر تصمیم گرفتم به وزارت صنایع بروم و از آنها بپرسم آیا هیچ شرکت نفتی خارجی میشناسند که به نروژ آمده باشد.»
او بار و چمدان خود را به امانت گذاشت و پیاده به وزارتخانه رفت، جایی که یک مقام گیجشده نروژی از او استقبال نمود و به وی گفت بعد از نهار همان روز بازگردد. وقتی او بازگشت، انتظار داشت فقط یک برگه آدرس دریافت کند، اما چندین نفر منتظر او بودند. «آنها بسیار مشتاق بودند بدانند من چه کارهایی انجام داده بودم، چه نوع تحصیلاتی گذراندهام، برای چه شرکتهایی کار کردم؟ آیا مهندس نفت بودهام یا زمینشناسی کار کردم؟» درخواست وی برای فهرست کارفرمایان احتمالی، به یک مصاحبه شغلی فیالبداهه تبدیل شد.
القاسم میگوید «آنها قطعا نیاز شدیدی به تخصص نفتی داشتهاند.» واقعا همینطور بود. در زمان مراجعه سرزده القاسم، اداره نفت نروژ فقط سه کارمند داشت که همگی در دهه سوم عمرشان و در حال یادگیری بخشهای اساسی شغل در حین جلو رفتن بودند. در این اثنا، نتایج اکتشاف دریای شمال بدست آمده بود و نیاز به تحلیل دقیق داشت. القاسم مثل یک نعمت خدادادی بود: مردی ارزشمند هم با تحصیلات دانشگاهی و تجربه عملی در صنعت نفت و کسی که نیاز به کار داشت.
در سال ۱۹۵۲، شرکت نفت عراق با بیمیلی موافقت کرد تا چند جوان عراقی را برای کار کردن همراه با اربابان عصر استعماری آموزش بدهد. شرکت نفت متعهد شد گروههای دانشجویان عراقی در خارج را با وعده دادن یک شغل پس از آن حمایت مالی کند. القاسم زودهنگام و در سن ۱۶ سالگی در نخستین گروه پذیرفته شده انتخاب گردید و برای مطالعه زمینشناسی نفت به امپریال کالج لندن فرستاده شد. او در ۱۹۵۷ به عراق بازگشت در آن هنگام بود که با سولفرید ازدواج کرد که به عنوان دختر سر خانه در لندن کار میکرد.
القاسم به محض بازگشت به عراق، زندگی کاری خود را در شرکت نفت شروع کرد.
نیم قرن بعد در حالی که چشمهایش از خوشحالی میدرخشید، نخستین باری را به یاد میآورد که وارد باشگاه مدیران نفت در بصره شد: «من وارد سالن شده و مستقیم به سمت بار رفتم و آنجا نشستم و یک نوشیدنی سفارش دادم. سپس رویم را برگردانده و به سمت مدیران انگلیسی با همسرانشان نگاه کردم که در سکوت کامل به من زل زده بودند. این نخستین بار بود که آنها یک عراقی به استثنای خدمتکاران را میدیدند که وارد باشگاه میشود.»
اما شرکت نفت اطمینان یافت که او احساسات رادیکال ضدامپریالیستی ندارد. «من آدم معتدلی هستم... من به آنها فهماندم که مناسب نقشههایشان هستم مرد متوازنی که زمانی مدیریت را در دست میگیرد و برخورد منصفانهای با شرکت نفت عراق دارم.» وقتی در سن ۳۱ سالگی شرکت را ترک کرد، او مرد شماره پنج شرکت نفت و عالیرتبهترین مقام عراقی در شرکت بود.
القاسم و خانواده وی، عراق را فقط به خاطر مشکلات پزشکی پسرشان ترک کرده بودند، اما با این حال همین حرکت هم از لحاظ سیاسی حساسیتبرانگیز بود. در گذشته، او را در مرز به دستور پلیس مخفی همیشه متوقف میکردند که به عنوان یک شخصیت مهم برای ملی شدن آینده صنعت نفت تلقی میگردید. اکنون ماهها زمان برد تا اجازه بگیرد پسرش را به خارج ببرد برای آنچه که آنها مجبور بودند وانمود کنند یک درمان پزشکی کوتاهمدت در خارج خواهد بود. «این یک عمل جراحی قاچاقی بود... ما فقط سعی داشتیم زندگی کوچکترین بچهمان را نجات دهیم. اما در عراق، این چیزها اهمیتی ندارد.»
استعفا دادن از شغل نیز آسان نبود. وقتی القاسم به رییس خود در لندن خبر را فاش ساخت، او گفت: «لعنت به تو فاروق. ما روی تو حساب میکردیم. اکنون میخواهی ما را دست تنها بذاری.» مدیر عالی شرکت به او فشار آورد تا بایستد، اما القاسم توضیح داد که فقط نروژ، مراقبت مورد نیاز فرزندش را ارائه میکند. در پایان، روسای وی کوتاه آمدند «رییس بیواسطه من گفت: نمیتوانم قول بدهم که شغلی پیدا خواهی کرد؛ اما میتوانم بگویم اگر شغلی بهدست آوردی جلوی تو را نخواهیم گرفت.» و بنابراین وقتی وزارت صنایع نروژ، القاسم را با پست مشاوره استخدام کرد هیچکس دخالت نکرد. شغل وی تحلیل نتایج اکتشاف دریای شمال بود؛ با حقوقی که بیش از حقوق نخستوزیر نروژ بود. ادامه دارد...